شعر میلاد امام حسن عسگری ع

روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوه ی تو خاص و عام را

حسن تو بی نهایت و فضل تو بی شمار
مبهوت مانده ام بنویسم کدام را

تفسیر چشمهای تو برهان عاشقی ست
می خوانم از نگاه تو خیرالکلام را

هر راهبی که دید تو را گفت دیده است
با چشم خود مسیح علیه السلام را

هر جا که تو قدم بزنی "سُرَّ من رَءا"ست
سرشار کردی از نفست هر مشام را

اما قدوم سبز تو ای کعبه ی بهشت
حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را

دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب
آرامش نگاه تو و شیر رام را

دست سخاوت تو و چشم عنایتت
پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را

از ما مگیر ای همه باران و روشنی

لطف مدام و مرحمت مستدام را

سیدمحمدجوادشرافت

شعر شهادت امام حسن عسگری علیه السلام


شب ظلمت که جمال سحرش را سوزاند

رحم بر صبح نکرد و قمرش را سوزاند

کنج زندان بلا زهر شرر بار چه کرد؟

هم پدر آب شد و هم پسرش را سوزاند

وسعت پهنه ی عرش است مقامش اما

دشمن آل علی بال و پرش را سوزاند

شعله هایی که به باغ علوی رخنه نمود

شرر افروخته بود و ثمرش را سوزاند

روضه ی روز دهم گشت تداعی آنروز

تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند

کنج زندان بلا روی زمین مانده تنی

زهر کاری شد و پا تا به سرش را سوزاند

این چه زهریست که آتش به دل مولا زد

آب شد یک تن پاک و جگرش را سوزاند

اصغر چرمی



شعر تخریب حرم سامرا

چه خبر از صفای عسگریین ع ؟

دل گرفته برای عسگریین ع

چه خبر از شکوه گنبد او ؟

از دوگلدسته های عسگریین ع

چه خبر از ضریح و کاشی ها ؟

مرقد دلربای عسگریین ع

مانده ار سُر من رئا گویا

تلّی ی از خاک جای عسگریین ع

همه گریند با امام زمان عج

در غم روضه های عسگریین ع

آن بقیع و خرابی اش کم بود

شد اضافه عزای عسگریین ع

نه ز سرداب مانده آثاری

نه ز ایوان طلای عسگریین ع

می برم من شکایت این قوم

پیشگاه خدای عسگریین ع

روضه دارد وجب وجب خاکش

وای از کربلای عسگریین ع

نسل اینان ز نسل کوچه بود

شاهدم ناله های عسگریین ع

گربگویم میان کوچه چه شد

در بیاید صدای عسگریین ع

فاطمه س زیر دست و پا افتاد

گریه کن ، مقتدای عسگریین ع

منتقم بهر انتقام بیا

یار درد آشنای عسگریین ع

قاسم نعمتي

 

 

شعر شهادت امام هادی ع(تخریب حرم سامرا)

بهشت گمشده در غربت! فدای آن حرم ویران
به سوی خاک شما از اشک، دخیل بسته‌ام از ایران

شما همان دو بهشتانید ، مقام پاک سرشتانید
نه این خرابۀ خاموشان، نه این شکستۀ دلگیران

کنون به تسلیت خاتم هزار قافلۀ ماتم
به سامرا ز همه عالم به نوحه‌اند سرازیران

کجاست رحمت همراهان؟ کجاست غیرت خونخواهان؟
به رغم طعنۀ روباهان، کجاست عربدۀ شیران؟

به دادخواهی موعودی، بلند شد به فلک دودی
نگاه آینه‌هامان سوخت، ز ناگهانی تصویران

دلا بسوز و پری واکن، سوی بهشت، دری واکن
بقیع گمشده پیدا کن، میان آن حرم ویران

محمدسعیدمیرزایی

روزگارسخت

 

شام تار است و مه خویش ندیدن سخت است

صورت یار ِپس پرده کشیدن سخت است

صد هزار عاشق دل سوخته دَرکَش بکنند

قصّه ی عشق ِ به محبوب شنیدن سخت است

گفتن از دوری و هجران که ندارد کاری

غصَه ی غربت دلدار چشیدن سخت است

سال ها دم بزنی أین حبیب؟ أین غریب؟

زیر این بار غم انگیز خمیدن سخت است

از گناهان زیادی که به دوشم دارم

متوجّه شده ام راه رسیدن سخت است

(( تا که از جانب معشوق نباشد کششی))

قلب آن دلبر محجوب خریدن سخت است

ای همه هستی عالم تو به فریادم رَس

که بدون تو در این خاک، شدیداْ سخت است

به گل فاطمه ،هادی ،شده توهین آقا

پسر فاطمه ! این واقعه دیدن سخت است

مضطرم،مضطربم منتقم آل علی !

هر دم و لحظه در این غصَه تپیدن سخت است

زائر سامره ! عجل لِظهورک آقا !

تار هجران به تن خویش تنیدن سخت است

  محسن نصراللهي

ميلاد امام عسگري ع

دنیای با حضور تو زیباست واقعا

قطره کنار چشم تو دریاست واقعا

شاعر به عشق روی شما خط خطی کند!

اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا

در بین واژه های سرودم نزول کن 

دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا

ای نازنین به یمن قدوم مبارکت

امشب قشنگترین شب یلداست واقعا

تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان ...

آری جمال ناز تو زیباست واقعا

تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی

مجنون چشم های تو لیلاست واقعا

تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری

آری گدای کوی تو آقاست واقعا


خوش آمدی جان جهان و جهان جان

خوش آمدی حضرت آقای مهربان


شور میان هر غزل شاعرانه تو

زیباترین تغزل در هر ترانه تو

هستی بدون مهر ومحبت که مرده است

عشق بدون چون و چرای زمانه تو

اغراق نیست از همه عالم سرآمدی

یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو

شایسته ی مقام شریف ولایتی

ای جانشین خوب خدای یگانه تو

مملو از خدا شده است ، شک نمیکنم

- قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو

دیوانه ی مرام شما تا همیشه من 

ارباب بامروت من در زمانه تو


بر مهر وماه وشمس وفلک طعنه میزنی

آقای عالمی و ابالمهدی منی


من خاکسار کوی تو ، عبد خدایی ام

بچه محله ی توأم و سامرایی ام

من با نگاه مادرتان محضر شما 

مشغول کارو کسب شریف گدایی ام

تو انتهای جاده ی جود وکرامتی

من - سائل نگاه توأم- ابتدایی ام

وقتی تو دومین حسن خانواده ای

آری منم به نام نامی تو مجتبایی ام!

فرقی نمی کند بخدا نور واحدید...

شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی ام!


گوشه نشین هرشب بزم غمت منم

لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم


آقا شما بگو غم غربت چگونه است

زندانی واسیر واسارت چگونه است

آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور

همراه سوز و درد و حرارت چگونه است

آقا شما بگو بد و بیراه و افترا...

آقا شما بگو که جسارت چگونه است

یک تکه نان خشک وکمی هم کپک زده... !

آقا بگو که طعم حقارت چگونه است

آقا بگو که شیوه ی مردانگی نبود

آقا بگو نهایت غارت چگونه است

با گوشواره و دو سه معجر نمیشود

آقا بگو اساس تجارت چگونه است


آقا بگو که دشت بلا دشت فتنه شد

حتی سر سه ساله ی زینب برهنه شد

استادخاکساری

با تشکر از برادر بزرگوارم آقای ابهری

امروز دیگر سامرا آقا نداری

امروز دیگر سامرا مثل یتیمی

امروز دیگر سامرا آقا نداری

در آسمان آفتابی نگاهت

آن گنبدی که داشتی حالا نداری

----- 

دیروز از بال و پر پروانۀ تو

دیدیم زیر خاک ها خاکسترش را

عیبی ندارد مرقدت گنبد ندارد

جبریل می سازد برایت بهترش را

----- 

ای کاش در اینجا مجالی دست میداد

پای گلوی بیصدای تو بمیرم

یک حجره و یک بستر و یک باغ لاله

خیلی دلم می خواست جای تو بمیرم

----- 

با چشم هایی که کبود و تار هستند

روی پسر را بیش از این دیدن محال است

ای تشنه لب با لرزش دستی که داری

آب از لب این ظرف نوشیدن محال است

----- 

وقتی لب این کاسۀ پر آب، آقا

بر آستان تشنۀ دندانتان خورد

از شدت برخورد این ظرف سفالی

انگار لب های کبودت خیزران خورد

استادلطیفیان(اشك لطيف)


کربلا جد شما را تیر باران کرده اند  

سالیانی  درد بی درمان هجران مشکل است

بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است

سالیانی  جای دور افتاده تبعیدت کنند...

سالیانی  در غل و زنجیر زندان مشکل است

تشنگی از سویی و زخم زبان سویی دگر

روزه داری با دلی زار و پریشان مشکل است

سخت گیری ها که نه اما تحمل کردنت

بد دهانی های هر روز نگهبان مشکل است

سالیانی  بوده قلبم داغدار کربلا

آب دیدن آب خوردن کام عطشان مشکل است

معتمد با بی حیایی قصد جانم کرده است

جان سپردن گوشه ی زندان ویران مشکل است

ما به تو حق میدهیم آقای عالم گریه کن

حجت الله ای ولی الله اعظم گریه کن

سومین ابن الرضای خانواده اندکی

باغم و اندوه و سوز و آه ماتم گریه کن

گریه کن شاید که آرامت نماید گریه ها

فتح بابی گردد و راهی گشاید گریه ها

دیده واکن نوگل ات ، پشت وپناهت میرسد

غمگسارت ،دستگیرت ،تکیه گاهت میرسد

دیده وا کن داغ تو آتش به جان ما زده  

دیده وا کن مهدی ات عج آقا سراغت آمده

دیده واکن مهدی ات عج دارد گریبان میدرد

دیده واکن مهدی ات عج دارد به سینه میزند

دیده واکن بامصیبت ها کلیمش میکنی

دیده واکن ورنه یک باره یتیمش میکنی

شکرلله ناله هایت را جوابی هم رسید

تاکه گفتی تشنه هستم ظرف آبی هم رسید

شکرالله حجره ی تو دامن پیکار نیست

تیغ وتیر وسنگ وچوب ونیزه ای در کار نیست

کربلا اما عطش ها را دو چندان کرده اند

کربلا جد شما را تیر باران کرده اند  

کربلا جد شما را کام تشنه....یاحسین ع 

با دوازده ضربه و با زور دشنه...یاحسین ع

کربلا حق حسین بن علی ع را خورده اند 

روسری عمه جان ات را به یغما برده اند

علیرضاخاکساری

دل گرفته برای عسگریین ع

چه خبر از صفای عسگریین ع ؟

دل گرفته برای عسگریین ع

چه خبر از شکوه گنبد او ؟

از دوگلدسته های عسگریین ع

چه خبر از ضریح و کاشی ها ؟

مرقد دلربای عسگریین ع

مانده ار سُر من رئا گویا

تلّی ی از خاک جای عسگریین ع

همه گریند با امام زمان عج

در غم روضه های عسگریین ع

آن بقیع و خرابی اش کم بود

شد اضافه عزای عسگریین ع
نه ز سرداب مانده آثاری

نه ز ایوان طلای عسگریین ع

می برم من شکایت این قوم

پیشگاه خدای عسگریین ع

روضه دارد وجب وجب خاکش

وای از کربلای عسگریین ع

نسل اینان ز نسل کوچه بود

شاهدم ناله های عسگریین ع

گربگویم میان کوچه چه شد

در بیاید صدای عسگریین ع

فاطمه س زیر دست و پا افتاد

گریه کن ، مقتدای عسگریین ع

منتقم بهر انتقام بیا

یار درد آشنای عسگریین ع

قاسم نعمتي

 

 

که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان عج

بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان عج
 
شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدی‌جان عج
 
بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را
 
که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان عج
 
در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود
 
ز بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدی‌جان عج
 
از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت
 

به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدی‌جان عج

 
تـو در ایـام طفلـی بی‌پـدر گشتـی، عزیزِ دل
 
مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدی‌جان عج
 
از آن می‌سوزم ای نور دو چشم خود، که می‌بینم
 
تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدی‌جان عج 
 
غـم تـو بیشتـر باشـد ز غم‌هــای پـدر، آری
 
اگر چه دیـده‌ام من محنت بسیار، مهدی‌جان عج
 
تـو بایـد قرن‌ها در پـردۀ غیبت کنـی گریه
 
بود هـر روز روزت مثل شامِ تـار، مهدی‌جان عج
 
تو باید قرن‌ها چون جد مظلومت علی ع باشی
 
به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدی‌جان عج
 
بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست«میثم» را
 
که بر جـرم و گناه خود کند اقرار، مهدی‌جان عج
 

غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه

غربت شهر سامرا، غصه ی هر شب منه


عکس خرابی حرم، آتیش به جونم میزنه


گرد و غبار حرمت، سرمه چشم نوکرات


خیلی غریبی آقاجون، بگو چی شد کبوترات؟


شب شهادت آقا، میخوام یه آرزو کنم


کاشکی می شد با مژه هام، مرقدت جارو کنم


آقا بذار که جونمو ،با هروله فدات کنم


آقا بذار که روم بشه، تو قیامت صدات کنم


سینه زدن با عاشقات، نماز مستی منه


این سینه ی خسته باید، یه روز برا تو بشکنه


تو حلقه ی سینه زنی، وقتی برات شور می گیرم


پاک میشه زنگار دلم، آینه میشم نور می گیرم


این گریه ها روز حساب، توشه ی کوله بارمه


این سینه کبود شده، مدال افتخارمه


بندگی رو یادم دادی، با راه و رسم نوکریت


معنی عشق فهمیدم، با اون نگاه دلبریت


معجزه کردی آقا جون، که عاشق خدا شدم


یه تیکه مس بودم که با، نگاه تو طلا شدم


وحید قاسمی

کسی به داد دل من نمی رسد جز تو

عزیز فاطمه س ای مهربان بی همتا 

           

دوباره سائلی آمد،در حرم بگشا

 

نشان خانه ي تان را ز هرکه پرسیدم 

         

 نشان سیدی از خانواده ی زهرا س

 

به گریه مردم عابر جواب می دادند  

    

 برو به کوچه ی رحمت،محله ی طاها

 

کسی به داد دل من نمی رسد جز تو 

     

 بگیر دست مرا خورده ام زمین آقا

 

اگر اجازه دهی داخل حرم بشوم

        

 کنار سفره ی فضلت نشینم ای مولا

 

بزرگ زاده چه مهمان نوازو خونگرمی!  

 

 گذاشتی دهنم زود لقمه ی خود را

 

مگر سرای تو دارالنعیم عشاق است؟ 

 

هزار لیلی و مجنون نشسته اند اینجا

 

امام عسگری ع ای تکیه گاه امروزم

          

 رها نمی کنمت تا قیامت فردا

 

دعا کنید که همسایه ی شما باشم

    

جوار چشمه ی تسنیم جنت الاعلی

 

اگر بهشت بیایم،بدان که بنشینم 

  

به زیر سایه ی مهرت،نه سایه ی طوبی

 

هوای سامره دارد دل هوایی من

       

 بده برات سفر-جان مادرت زهرا س

 

برای کرببلا خرجی سفر بدهید  

        

به حق چادر خاکی زینب کبری س

 

مدینه گر بروم تا سحر دعا خوانم 

      

 برای مهدی عج  تان زیر گنبد خضرا

 

یگانه غایت خلقت وجود مادر توست

    

 کجاست مرقد او؟خاک برسردنیا

 

شنیده ام که غروب مدینه دلگیر است

  

 شبیه حال وهوای غروب عاشورا

 

شنیده ام که نباید ز مشک حرفی زد

  

  به خاطر دل پر درد مادر سقا

 

وحيد قاسمي

دست زمانه بار دگر اشتباه كرد

دست زمانه بار دگر اشتباه كرد

 

زهري، بهار زندگي ام را تباه كرد

 

در تاروپود پيكرمن رخنه كرده بود

 

تا مغز استخوان،همه جا طي راه كرد

 

آتش كشيد باغ اميد دل مرا

 

با خنده ؛ شعله هاي خودش را نگاه كرد


مثل كسوف روز دهم، سوز تشنگي

 

خورشيد پر تلالو رويم،سياه كرد

 

حال وهواي ملتهب حجره ي مرا

 

همرنگ سرخي شفق قتلگاه كرد

 

وحيد قاسمي

در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو

در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو
 
هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو
 
روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو
 
در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو
 
توحیـدی و قرآنـی، اسلامی و ایمانی
 
خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی
 
****
 
جان همه خوبان را، در قالب تن داری
 
اعجـاز مسیحایـی هنگام سخـن داری
 
هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری
 
فرمـان خداونـدی، بـر سروِ علن داری
 
هم نام حسن داری، هم روی حسن داری
 
هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری
 
****
 
ای عبدِ خدا ‌سیما، ای حُسنِ خدا‌ منظر
 
نجــل علــی چـارم، ریحــانۀ پیغمبـر
 
صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر
 
از وصـف همـه اولا، از مـدح همـه برتر
 
هم یازدهم خورشید، هم یازدهم اختر
 
هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر
 
****
 
از مـاست همـه غفلت، از تـو همه آگاهی
 
از مـا همه گمراهـی، از تـو همه همراهی
 
صد قافله دل هر دم، در«سامره»‌ات راهی
 
ای داده خداوندت، بر هر دو جهان شاهی
 
حسن صوری مولا، رشک قمری مولا
 
نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا
 
هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم
 
دل بر کرمت بستم، رو در حـرمت آرم
 
مهـر تو بـوَد هستم، مـدح تو بوَد کارم
 
در خلد تو را جویم، در حشر تو را دارم
 
ماییم و ولای تـو، خـاک کف پای تو
 
مشمول عطای تو، جان‌ها به فدای تو
 
****
 
دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد
 
آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد
 
هر لحظه ستم بـر تو، از دشمنِ جانی شد
 
با پیکـر تـو مدفـون غم‌هــای نهانی شد
 
تا لحظۀ آخر هم، غم بود طبیب تو
 
پیوستـه سلام مـا بر قبر غریب تو
 
****
 
پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا
 
تا صبح جزا دلهاست دریای غمت، مولا
 
آمد ز بنی‌العبـاس، ظلم و ستمت، مولا
 
گردید چـرا ویـران دیگـر حرمت؟ مولا
 
پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی
 
از جور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی
 
****
 
باشد که شبی روزی در سامره روی آرم
 
با دیدۀ گریان، رو بـر خاک تـو بگـذارم
 
بر قبر تو جـای گل، خونابِ جگـر دارم
 
من میثمم و نَبـوَد، بـا غیـر شما، کارم
 
هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن
 
در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن

بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان

بیا و سـر بـه روی سینـه‌ام بگذار، مهدی‌جان
 
شرر زد بـر درونـم زهـر آتشبـار، مهـدی‌جان
 
بیـا تـا سیـر بینـم وقـت رفتن، ماه رویت را
 
که می‌باشد مرا این آخرین دیدار، مهدی‌جان
 
در ایـام جوانـی سیـر گردیـدم ز جـان خود
 
ز بس بر من رسیـد از دشمنان آزار، مهدی‌جان
 
از آن ترسم که بعد از من، تو در تنهایی و غربت
 
به موج غم گذاری چهره بر دیوار، مهدی‌جان
 
تـو در ایـام طفلـی بی‌پـدر گشتـی، عزیزِ دل
 
مرا شـد در جوانـی پـاره قلب زار، مهدی‌جان
 
از آن می‌سوزم ای نور دو چشم خود، که می‌بینم
 
تو بهر گریه کردن هـم نداری یار، مهدی‌جان
 
غـم تـو بیشتـر باشـد ز غم‌هــای پـدر، آری
 
اگر چه دیـده‌ام من محنت بسیار، مهدی‌جان
 
تـو بایـد قرن‌ها در پـردۀ غیبت کنـی گریه
 
بود هـر روز روزت مثل شامِ تـار، مهدی‌جان
 
تو باید قرن‌ها چون جد مظلومت علی باشی
 
به حلقت استخوان باشد، به چشمت خار، مهدی‌جان
 
بگیر از مرحمت، فردای محشر، دست«میثم» را
 
که بر جـرم و گناه خود کند اقرار، مهدی‌جان

حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت

ای ز چشم همگان ریخته اشک بصرت


حسنی و چو حسن خون شده عمری جگرت


همچو اجداد غریبت همۀ عمر غریب

 
به جوانی شده مسموم چو جد و پدرت

 
در پی ماه صفر معتمد از زهر جفا

 
کرد با عم گرامیت حسن همسفرت

 
بس‌که در جامعه مظلوم و غریب و تنهاست


نیست ممکن که عزا بر تو بگیرد پسرت


چشم بگشا به سوی خانۀ در بسته خویش


که عزادار شده همسر نیکو سیرَت


سال‌ها تحت‌نظر بودی و بودی در حبس


کس ندانست و نداند که چه آمد به سرت


چشم حق‌بین تو شد بسته و می‌بینی باز


همه جا غربت مهدی است به پیش‌ِ نظرت

 

سال‌ها شمع صفت سوختی و آب شدی

 
نه فقط زهر جفا زد به دل و جان شررت


سال‌ها بود که با یاد لب خشک حسین


خون دل بود روان روز و شب از چشم ترت


میثم از خواجگی هر دو جهان دست کشد


بشماریش اگر جزء گدایان درت

 

ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری

ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری

 
بر خسروان گدای تو را نیز برتری

کنیه: «ابامحمّد» نام خوشت: «حسن»

«ابن‌الرضا»، ولیِّ خدا، شهره: «عسکری»

خاک حریم قدس تو را فیض عیسوی

 
عبد در تو را روشِ بنده‌پروری

 
یک آسمان ستاره زمین‌بوس آستان


صدها هزار مشتری‌ات گشته مشتری

 
پایت در آسمان، حرمت «سرّ من را»


از «سرّ من رآ»ت بر افلاک رهبری

 
با اقتدار و قدر و جلال الهی‌ات


خلق خوش محمّد و بازوی حیدری

نام‌آوران برند به تجلیل از تو نام

پیغمبران کنند به مهرت پیمبری

از بام چرخ نقش زمین گردد آفتاب

 
خواهد اگر زند به تو لاف برابری

گر با تو دشمنم کند اعلان دوستی


من می‌کنم بر او ز دل و جان برادری


بالله قسم به چون تو پدر فخر می‌‌کند

بر خاک نرجس ار نبرد سجده مادری

 
با یک نسیم سامره‌ات می‌توان گرفت


فیض مسیح از دم بیمار بستری

بی مهر تو اگر پدر و مادرم برند


سوگند می‌خورم که من از هر دو‌اَم بری

حاشا که هر حسن «حسن عسکری» شود


تو دیگر استی و دگرانند دیگری


باید پدر تو باشی و مهدی بوَد پسر

 
بر این گهر به جز تو کسی نیست گوهری

دردا که کشت معتمدِ سنگدل تو را


در هشتم ربیع نخست از ستمگری

 
آزر گرفت تا جگرت از شرار زهر

 
بارید اشک شیعه چنان ابر آذری

جا دارد ار برای تو گریند روز و شب

جنّ و ملک زمین و زمان حوری و پری

مهدی غریب و نرجس مظلومه شد غریب

آن بانویی که داشت به تو فخر همسری

دردا که در بهار جوانی خزان شدی

 
از بس که کرد ساقی غم بر تو ساغری

پیوسته باد گریۀ «میثم» نثار تو

کاو را بوَد به خاک شما خط نوکری

ای در جگـر شیعه شررهای غم تو

ای در جگـر شیعه شررهای غم تو

ای ارث تـو از مادر تو عمر کم تو

با آنکه بـوَد عـرش به ظلِّ علم تو

خـم شـد کمـر چـرخ ز بار الم تو

دارند به یادت همه در سینه فغان‌ها

با آنکه وجودت همه جا تحت نظـر بـود

از نـور تـو لبریـز دل جـن و بـشر بـود

وز علم تـو دشمن را احسـاس خطر بود

هر جا که خبـر بـود، فقط از تو خبر بود

پیوسته تو را قوت و غذا خون جگـر بود

پر بود دلـت روز و شب از درد نهـان‌ها

افسوس که شد گلشن عمـر تـو خزانی

آه ای جگرت سـوخته از سـوز نهانی

دادنـد تــو را زهـر در ایـام جـوانی

جان شـد به لبت از ستم دشمن جانی

شد کار محبـان ز غمت مرثیه‌خـوانی

جوشید شرار از نفس مرثیه‌خوان‌هـا

بگذار که بـا سـوز جگـر یـار تـو باشم

بگـذار کـه پیوستــه گرفتـار تـو باشم

هر چند که خوارم چه شود خار تو باشم

افتــاده بــه خـاک ره زوّار تـو باشم

بــا مهــدی موعـود عـزادار تو باشم

هـر چنـد بوَد شرح غمت فوق بیان‌ها

مـن «میثمـم» و شیفتـۀ دار شمــایم

مـداح نه من نوکر دربـار شمایم

یـک عمـر گـدای سر بـازار شمایم

خود هیچم و بـا هیچ، خریدار شمایم

گفتـم کـه شـوم یار شما، عار شمایم

دارم بـه سـر شانه بسی کوه زیان‌ها

ای سامـره‌ات قبلـۀ دل کعبۀ جان‌ها

ای سامـره‌ات قبلـۀ دل کعبۀ جان‌ها

ای سفرۀ احسان تو پیوسته جهان‌ها

ای عبد خداوند و خداونـدِ زمان‌ها

ای پایۀ قدر و شرفت فوق مکان‌ها

آگاه ز اسـرار عیان‌هـا و نهان‌هـا

کوتاه به مدح تو و وصف تو زبان‌ها

ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود

وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود

هـم قبلـۀ حاجاتـی و هم حجت معبود

هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود

غیر از تو کـه باشد پدرِ مهدی موعود

مهدی که بهـار آرد در فصلِ خزان‌ها

ای جان جهان ای همه جان‌ها به فدایت

ای نـام نکویت حسن ای حسنِ خدایت

خورشیــد پنــاه آرد در ظـلِّ لــوایت

امضــای عبــادات همـه مهـر ولایـت

بالاتــر از آنــی کــه بگوینــد ثنایت

بر اوج جلالت نرسـد وهـم و گمـان‌ها

در وصـف تــو اشیـاء زبانند زبانند

جز مدح تو را خلق نخوانند نخوانند

گل‌های جنان بی‌تـو خزانند خزانند

بــا آنکــه مقـام تـو نـدانند ندانند

پیوستــه رواننـد رواننــد رواننــد

تـا دور مـزار تـو بگردنـد روان‌ها

بـوی خـوش جنـت ز غبـار قدم توست

عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست

حاتم که کریـم اسـت، گدای درم توست

تو دست خدا هستی و هستی کرم توست

تنهـا نـه فقـط سامـرۀ دل حـرم توست

هـر جـا نگرم از تو عیان است نشان‌ها

تــو درِّ گــرانمایــۀ دَه بحـر کمالی

تـو مهـر فــروزانِ سمــاواتِ جـلالی

تـو عبـد، ولـی عبـد خداونـد جمـالی

احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی

دوم حسـن از حسـن خـدای متعـالی

ای شاهد حسن ازلت چشم زمان‌هـا

ای خلق سماوات و زمین خاک در تو

ای چــار علــی آمـده جد و پدر تو

ای منتقـــم آل محمّــد پســر تــو

پیوستــه ســلام از طـرف دادگـر تو

بـر مهـدی و بـر نرجس نیکو سیر تو

مهدی که بوَد در کف او خط امان‌هـا

ای متجلـی از رخت جلـوۀ حسن داوری

ای متجلـی از رخت جلـوۀ حسن داوری

غیـر نبـی بـه انبیـا داده خـدات برتـری

هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری

خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری

حسن نکـویت از همـه کـرده ندیـده دلبری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

محیط علم و معرفت یگانه گوهرش تویی

سپهـر نـور اگـر دهـد مـه منورش تویی

ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی

سلام ما به سامره که سایه‌گسترش تویی

مـزار تـو در آن زمین، نمـوده نورگستری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی

تمـام نخل علم را ریشه تویـی، ثمر تویی

بحار نور را همه صدف تویـی، گهر تویی

شب سیاه هجر را صبح تویی، سحر تویی

به ده امام و یک ولی پدر تویی، پسر تویی

ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

تو چشمـۀ علـوم حـق ز دَه یـمِ ولایتی

تو حسن کردگـار را جمـال بـی نهایتی

تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتـی

تو مظهـر حقیقتـی، تـو مشعـل هـدایتی

تو آن ستوده حضرتی تو آن بزرگ آیتی

که مـی‌کند جمـال تـو ز خالق تو دلبری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانی‌ات

کنند سجده قدسیان به حسن آسمانی‌ات

هزار حیف، شـد بدن چو لالۀ خزانی‌ات

نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانی‌ات

بسان شمع سوختـه نماند از تو پیکری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

سـلام روح و اولیــا بــه پیکــر مطهرت

چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت

نشـان مـرگ شـد عیـان به عارض منورت

به وقت مرگ مهدی‌ات چو جان گرفت در برت

دگـر نـگشت تشنـه لـب بریده از قفا، سرت

دگر به نیزه بر سرت، نشد جفـا ز هـر سری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

نمـاز خوانـد مهدی‌ات بـه پیکرِ مطهرت

به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت

دگـر میـان شهرهـا نشـد اسیـر، خواهرت

نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت

نـگشت توتیـا دگـر ز سـم اسب، پیکـرت

نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری

همـاره پـر زند دلم بـه محفل عزای تو

شراره بر دلم فکن که سوزم از برای تو

چه می‌شود سفـر کنم به شهر سامرای تو

سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو

وجود و بذلِ دست تو،«میثم» و خاک پای تو

نمی‌زنـم نمی‌زنـم جـز درِ ایـن حرم، دری

تویی امام عسکری تویی امام عسکری