سرشک سُرخم ، به رُخ روانه

غریب و زارم  ، در آشیانه

شرر کشد از ، دلم زبانه

به سینه دارم ، غم زمانه

کسی زآه ، شراره خیزم

خبر ندارد ، به جز کنیزم

کجایی ای مهدی (عج) عزیزم؟

عدو مرا کُشت ، در آشیانه

بیا بیا ای ، فروغ دیده

نظاره کن بر ، من شهیده

دلم شکسته، قدم خمیده

که مانده کوه ، غمم به شانه

تو داغ مادر ، به سینه داری

مرا بود خون ، زدیده جاری

تو را بود اشگ سوگواری

مرا زسیلی ، به رخ نشانه

مدینه غرقِ ، شرار و دود است

بیا بگو جرم من چه بود است

که عضو عضو تنم کبود است

نشانه دارد ، زتازیانه

دوای من مرگ، اجل طبیب است

تمام دردم ، غم حبیب است

علی ع غریب است ، علی ع غریب است

نشسته تنها ، کنار خانه

خزان شدم چون ، گُل بهاری

به خود به پیچم ، به آه و زاری

که دیده صیّاد ، کُشد به زاری؟

کبوتری را ، در آشیانه

نوشته بر خاکِ تربت من

فلک خورد خون ، به غربت من

به یاد اندوه و محنت من

سرشک «میثم» بود روانه