شعر  محرم


قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم

و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم

چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود

تیر دشمن کمکم کرد که ابراز کنم

شرم اینگونه خدا قست کافر نکند!

دست من باشد و راهی نشود باز کنم

سر و سریست میان من و مشک و سر و دست

کاش می شد که تو را با خبر از راز کنم

پاک کن چشم مرا تا که مبادا، گل من!

قامت سبز تو را سرخ برانداز کنم

دختری در دل خود گفت:«نباید پس ازین

روی زانوی کسی ناز شوم، ناز کنم»

عباس سودايي

شعر شهادت حضرت مسلم علیه السلام


سفیر حضرت مولا  خدا نگهدارت

به کوفه شهر دورنگی کسی نشد یارت

تو با تمامی هستت شدی فدای حسین

تمام عالم هستی فدای ایثارت

به کف گرفته ای و داده ای تو جان خویش

به روی دارالاماره کشیده شد کارت

به را خُدعه و نیرنگ دست تو بستند

که آن حرامی ملعون نماید احضارت

به روضه ی تو نشستم کنار سفره ی حق

قسم به حضرت مسلم منم گرفتارت

به پای حضرت ارباب شد جدا سر تو

به خون کشیده شد آخر تمام رخسارت

عطش گرفته تمام وجود ناز تو را

تو تشنه کام غریبی شبیه سردارت

به خون پاک تو ای کشته ی فتاده به خون

تمام عالم امکان شده عزادارت

اصغر چرمی



شعر عيدغدير

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

شکل لا بود و از فنا می‌گفت

با علی بود و از خدا می‌گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه‌ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه‌های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد؟

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ضربدر بین ضربه‌ها می‌زد

اینچنین سر دو تا دو تا می‌زد

با هم افتد دو سر، نگو لاف است!

کمترش پیش حیدر اسراف است

شیر مست است و تیغ در دستش

جام در دست و عشق سر مستش

شور مولاست این ولی از توست

فاطمه! مستی علی از توست


قاسم صرافان

شعر عرفه


ای حلقه اتصال این ارض و سما

ای جمعه به جمعه کنج سرداب دعا

با مهر شما رزق دل امضا بشود

در این عرفه،همرهتان،کرب و بلا

محمدمهدی عبدالهی

شعر عرفه


آه ای خیمه نشین عرفات
وارث خون قتیل العبرات
در کجایی که دلم بی تاب است
تشنه ام وصل تو جانم ناب است

بی جمال توسیه خورشید است
آرزویت سحر امید است
آه ای خیمه نشین ماه علی
دیدن روی تو فیض ازلی
من به مهر تو گرفتار شدم
بین که از هجر تو بیمار شدم
تا که از ماه رخت دور شدم
شب ظلمانی و بی نور شدم
کن دعا جانب تو گردم
تا که دلداده ی دلبر گردم
آه ای خیمه نشین در صحرا
یوسف گم شده ای از زهرا
همچو یعقوب اسیر آهم
بوی پیراهن یوسف خواهم
در کجا خیمه زدی دلبره من
تا شوی قبله ی چشم تر من
آه ای خیمه نشین فاطمه
وارث خون گل یاس تویی
گریه کن بر غم عباس تویی
خیمه ای که روضه اش خواند کسی
تو سراسیمه به خیمه برسی
حال در مجلس ما هم تو بیا
که شده روضه سقا بر پا

شعر عرفه

تنگ غروب و ساحلِ شور و نواي عرفه

شكسته كشتي دلم، به ناله هاي عرفه

بر پرِ سجاده‌ي دل، گره نشسته، وا نما

اي گل سجاده نشين، به يك دعاي عرفه

به روي خاك بسته‌ام، تيمم نيايشي

تو را قسم اشارتي، بر اين گداي عرفه

دخيلِ بندِ خيمه‌ي عزيزِ آل كوثرم

شفا بده مريض را، تو اي شفاي عرفه

قسم به جد اطهرت، قسم به اشك مادرت

به هر نفس بخوانمت، به نغمه‌هاي عرفه

رها نمي‌كنم تو را، غريب دشتِ زمزمه

من و غروبِ قسم و تو و خداي عرفه

چه كرده‌اي تو با دلم، در اين نسيمِ واپسين

به روضه‌اي مهار كن! تو عقده هاي عرفه

  حسن فطرس

شعر عرفه


شرح دعاي عرفه، خون دلِ خونِ خداست

فلسفه ي وجودي اش، غم تمام انبياست

بر دل حكومت مي كند هر جمله اش داني چرا؟

چون عرفه ورودِ به، محرم و كربلاست

حسن فطرس

شعر عرفه


ای منی ای سرزمین اهل دل

      ای زاشك زائرت دریا خجل

ای منی ای كعبه عشق و وفا 

  ای منی ای مكتب صدق و صفا

ای منی ای مركز وصل اله 

   ای به خیل عاشقان میعادگاه

ای منی ای وادی افروخته

        ای زآه خسته دل ها سوخته

 

ای منی ای آفتاب نور عشق

     ای منی ای گام گامت طور عشق

ای منی ای محفل قرب خدا   

   ای زمن كرده منیت را جدا

ساكنانت ساكن قرب خدا  

  عاشقانت عاشق روی حقند

در كجای دامنت ای خاك پاك 

  مصطفی صورت نهاده روی خاك

می رسد بر گوش ،‌از این سرزمین 

    بانك لبیك امیرالمؤمنین

خاك اه دل ، تو صحرا بوده ای   

  شاهد العفو زهرا بوده ای

در كدامین خیمه ، ای صحرای راز   

  با خدا كرده حسین راز و نیاز؟

ای كشیده در تو با امر جلیل 

    كارد بر حلق پسر دست خلیل

دامن خشكت به از باغ گلیست  

  خرم از اشك حسین ابن علیست

در كجای دامنت از هر دو عین   

   بوده جاری در دعا اشك حسین؟

كعبه جان قبله دل ها كجاست   

    خیمه گاه یوسف زهرا كجاست

خاك تو باعطر جان آمیخته   

   بس كه در آن اشك زهرا ریخته

دوست دارم رو در آن صحرا كنم

   جستجوی یوسف زهرا كنم

یاد رویش رو به مسلخ آورم  

تا چو قربانی جدا گردد سرم

او نهد پا بر سر بریده ام  

   بر تن در خاك و خون غلطیده ام

اوست صحرای بلا قربانگهش 

    بلكه هفتاد و دو قربان همرهش

او به جای موی سر ، سر می دهد 

       قاسم و عباس و اكبر می دهد

حج او داغ جوانان دیدن است   

  دور نعش اكبرش گردیدن است

مسلخ او خاك گرم كربلاست  

  موقف او زیر سم اسب هاست

سعی حج او صفا لا خنجر است 

   مروه اش قبر علی اصغر است

كعبه اش خون ، زمزمش اشك شب است 

   در قفایش ناله های زینب است

او رود حجی كه قربانش كنند    

    دریم خون سنگ بارانش كنند

سجده اش از صدر زین افتادن است     

  بوسه از حنجر به خنجر دادن است

تا كند در موج خون با حق صفا  

       سردهد بر دوست اما از قفا

شعر عرفه


چه خوب شد عرفه دلبرم صدایــم کرد

خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد

به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب

به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد

چه فرصتی که به همراه کاروان حسین

مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد

زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد

به طواف حج حقیقی دل آشنایـم کرد

چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب

به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد

منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری

به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد

به افتخار علی ره به بام هــــــم داد

که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد

ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت

صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد

همه به حال دعای حسین می گـریند

نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد

به دیده اشک مناجات کئکان زیباست

زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد

علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا

به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد

به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند

حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد

همان حسین که با جلوه کرامت خــود

کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد

بدون اذن خودش کربلا نمی آیـــــم

ز درد با که بگویم که کربلایم کـــرد

خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید

حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد

محمودژوليده

شعر عرفه


چه خوب شد عرفه دلبرم صدایــم کرد

خدا به خاطر ارباب این عطایـــم کرد

به دامن جبل الرحمه پا به پای حبیـب

به آستان رفیع دعا رهایـــــــم کرد

چه فرصتی که به همراه کروان حسین

مسافر سفر دشت نینوایــــــــم کرد

زسعی مروه و سعی صفا عــــبورم داد

به طوف حج حقیقی دل آشنایـم کرد

چه منتی که در این روز معرفت،اربـاب

به خوان نعمت العفو خود گدایــم کرد

منی که هیچ نبودم به شی مذکــوری

به حب فاطمه شایسته ثنایم کـــــرد

به افتخار علی ره به بام هــــــم داد

که هم نشین تمام فرشته هایــم کرد

ز گریه حوله احرام دلبرم خیس اسـت

صدای ناله ارباب مبتلایم کـــــــرد

همه به حال دعای حسین می گـریند

نوای یارب زینب پر از نوایــــم کرد

به دیده اشک مناجات کئکان زیباست

زگاهواره خود کودکی ندایم کــــــرد

علی اکبر و طعم فراز های دعـــــــا

به شیوه های دعا خواندن آشنایم کرد

به اشک چشم علمدار کاروان سوگــند

حسین بود که دلداده خدایم کـــــرد

همان حسین که با جلوه کرامت خــود

کرم نمود و صدا سوی خیمه هایم کرد

بدون اذن خودش کربلا نمی آیـــــم

ز درد با که بگویم که کربلایم کـــرد

خوشم از آنکه بگویم به دوستان شهید

حسین عاقبت از عشق خود فنایم کرد

محمود ژولیده