رباعي ايام شهادت امام رضا عليه السلام


او وعده ی حقِّ سوره ی کوثر بود

نــورانـیـتـش چو صورت مــادر بود

با حبِّ ولایتش همه شیعه شدیم

او وارث نــور حضـرت حیــدر بود

-----

الحق که شفیع ممکنات است رضا

هم صاحب کشتیّ نجات است رضا

من معتقدم نجات ما دست رضاست

بـالا تـر از ایـن ربـاعـیـات است رضا

-----

هـر چند کـه نـوکـریّ ما نـا چیز است

در سینه ی ما عشق رضا لبریز است

ما هر چه کـه داریم از لطف رضاست

الحق کـه رضا شفیع رستاخیز است

اصغر چرمي

شعر شهادت امام رضا ع


ای لطف تمام یا رضا  ادرکنی

ای فیض مُدام یا رضا ادرکنی

بر محضر پاکت ای امام معصوم

پیوسته سلام یا رضا ادرکنی

 

ای با تو حلال باده ی صاف خلود

غم با تو حرام یا رضا ادرکنی

ای شه بپذیرم  نظری کن بر ما

یا نور و امام  یا رضا ادرکنی

 

با لطف شما روزی خود می گیریم

ای رحمت عام یا رضا ادرکنی

با حضرت حق بگو که لایق سازد

این بنده ی خام یا رضا ادرکنی

 

در صحن شما یاد خدا کرد دلم

ای جان کلام یا رضا ادرکنی

در پای ضریحتان من عاشق شده ام

ای شوکت تام یا رضا ادرکنی

 

با نام تو جاری شده الطاف خدا

دریای مرام یا رضا ادرکنی

با نام تو خشنود شود حضرت حق

ای ختم کلام یا رضا ادرکنی


ای نام تو احیاگر آئین علی

ای حسن ختام یا رضا ادرکنی

در روز شهادتت تصدّق بنما

یک حجّ تمام یا رضا ادرکنی

اصغر چرمی

رباعي هاي ايام شهادت امام رضا عليه السلام


امروز شديم شاعر كوى رضا

با شبنم اشك زائر كوي رضا

از فاطمه ايكاش براتى برسد

اين جمع شودمسافركوى رضا

-----

از روز الست دل به حيدر دادم

تا در دو جهان علي كند امدادم

با عشق نجف، مرقد مولا امشب

من زائر صحن پاك گوهرشادم

-----

از هجر حريم علوى خسته شدم

چون مرغ شكسته بال و پربسته شدم

يك بار پريدن به هوايت كافيست

بر گنبد زرين تو وابسته شدم

-----

ارباب رضا رضايتى مى خواهم

بيمار شدم عيادتى مى خواهم

بر پنجره فولاد شما دل بستم

درياى شفا شفاعتى مي خواهم

-----

با مدح و ثناخوانيتان زنده شدم

در ذكر على و آل پاينده شدم

وقتي كه شنيدم تو شفيعم هستي

از جرم و گناه خويش شرمنده شدم

-----

بيمار شدم ، شفا نگيرم چه كنم

از دست شما دوا نگيرم چه كنم

با سر به زمين خورده ام اي آقاجان

امروز اگر ، كه پانگيرم چه كنم

-----

من معتقدم نجات ما دست رضاست

محبوب شده دلي كه پابست شماست

تو صاحب كوثري و زمزم هر دو

يك جرعه ى آب در حريم تو شفاست

-----

من بنده ى عشقم زجهان آزادم

با قلب دخيل بسته ی خود شادم

با چشم دل ايكاش ببينم روزي

جاروكش صحن پاك گوهرشادم

-----

عشق است فقط پيش شما رو بزنيم

در نــزد شــما آمده زانــو بزنيم

يك صبح قشنگ با لباس خدام

بر طوف حرم آمده جارو بزنيم

-----

در محضر دوست نامي از ما ببريد

يا مرحمتى ، پيامى از ما ببريد

گر قسمتتان زيارت مشهد شد

بر حضرت او سلامي از ما ببريد

اصغر چرمي

شعر شهادت امام رضا ع


اي امام هشتم ما يا علي موسي الرضا

اي رئوف هر دو دنيا يا علي موسي الرضا

يوسف زهرا تويي اي يادگار فاطمه

وارث ام ابيها يا علي موسي الرضا

مادحان درگهت از جنس جبريل امين

ذاكرانت كهكشانها يا علي موسي الرضا

اهل بالايي و جايت عرش حق داور است

اي به جن و انس مولا يا علي موسي الرضا

از غم جانسوزتان اي حضرت شمس الشموس

ماند داغي بر دل ما يا علي موسي الرضا

دعوتت كردند  آقا از مدينه تا به طوس

اي غريب شهر غمها يا علي موسي الرضا

زائران مرقدت چشم انتظار مقدمت

منتظر مي مانم آقا يا علي موسي الرضا

اصغر چرمي


شعر حماسه 9 دي


تا بصیرت هست نور حق به دلها منجلی ست

روشنی چشم ما از پرتو نور  ولی ست

این حماسه خلق شد از گوشه چشم حضرتش

کوری چشم حسودان عشق ما سید علی ست

اصغر چرمی

شعر شهادت امام رضا ع


به آستان رفیعت ، مرا نگاهی کن

منم گدای حریم شما ، نگاهی کن

تو آن امام رئوفی منم فقیر توام

به دست خالیم ای شه بیا نگاهی کن

چه شد که من به سرای تو دعوتم امروز؟

کنار پای ضریحت شها نگاهی کن

میان پنجره فولاد تو چه غوغا بود

به گوشه چشم طبیبت رضا نگاهی کن

به کنج مرقد زیبای تو نشستم من

به چشم زاویه بینت جدا نگاهی کن

شنیده ام که میایی سه جا به بالینم

بیا به جان جوادت ، مرا نگاهی کن

میان صحن و سرایت دو بال دارم من

منم کبوتر گنبد طلا نگاهی کن

گدای کوی تو آقا عجب دلی دارد

به یک غزل شد اسیرت بیا نگاهی کن

اصغر چرمی

شعر ايام شهادت امام حسن عليه السلام

خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود

بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت

در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي

شعر ايام شهادت امام حسن عليه السلام


اي تُـربت تـو باغ و بهارم آقـا


بــا ياد غمت اشك ببارم آقـا


در روز جزا بجز تو ارباب غريب


امّيد به هيچ كـس ندارم آقـا


اصغر چرمي

شعر ايام شهادت امام حسن عليه السلام


خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود

بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت

در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي

شعر عرض ادب به محضر امام رضا عليه السلام


به آستان رفیعت ، مرا نگاهی کن

منم گدای حریم شما ، نگاهی کن

تو آن امام رئوفی منم فقیر توام

به دست خالیم ای شه بیا نگاهی کن

چه شد که من به سرای تو دعوتم امروز؟

کنار پای ضریحت شها نگاهی کن

میان پنجره فولاد تو چه غوغا بود

به گوشه چشم طبیبت رضا نگاهی کن

به کنج مرقد زیبای تو نشستم من

به چشم زاویه بینت جدا نگاهی کن

شنیده ام که میایی سه جا به بالینم

بیا به جان جوادت ، مرا نگاهی کن

میان صحن و سرایت دو بال دارم من

منم کبوتر گنبد طلا نگاهی کن

گدای کوی تو آقا عجب دلی دارد

به یک غزل شد اسیرت بیا نگاهی کن

اصغر چرمی



با اين شعر از همه همراهان شعر اهل بيت عليه السلام خداحافظي مي كنم تا اربعين كربلا دعا گو باشم


از غم هجر حرم اين دل من بي تاب است

عطش كرببلا در دو جهان كمياب است

وسط صحن رضا بود به دل مژده رسيد

اربعين اصغر چرمي حرم ارباب است

شعر اربعين(روضه)


رسیده وقت عزایت ادامه لازم نیست

چكيده اشك برايت ادامه لازم نيست

امان ز لحظه ي در خون نشستنت آقا

نشسته عرش بپايت ادامه لازم نيست

گذشت خنجر قاتل ز حنجرت آقا

رسيد بر روي نايت ادامه لازم نيست

به ضربه هاي مكرر شكسته شد نفست

بريد راه هدايت ادامه لازم نيست

ذبيح اعظم قرآن تويي تو يا عطشان

هزار ذبح فدايت ادامه لازم نيست

ميان خلق شمايي به نام ثارالله

بپاي توست خدايت ادامه لازم نيست

نگين حضرت خاتم كجاست آقا جان؟

منم فداي عطايت ادامه لازم نيست

بگوش جان برسد بعد قرنها آقا

هنوز صوت صدايت ادامه لازم نيست

ميان صحن شما آرزوي من اين بود

روم به زير عبايت ادامه لازم نيست

تويي تو امر به معروف و نهي از منكر

شريعت است خطايت ادامه لازم نيست

شنيده ام كه مي آيي به روي بالينم

نشسته ام به هوايت ادامه لازم نيست

نشسته ام كه بگيرم برات كرببلا

منم مديحه سرايت ادامه لازم نيست

اصغر چرمي

شعر اربعين(روضه)


امروز بر روي زميني اي برادر


باور ندارم اين چنيني اي برادر

جاي شما بر روي دوش مصطفي بود

حالا چرا نيزه نشيني اي برادر

يك بار ديگر آرزو كردم بيايي

با زينبت تنها نشيني اي برادر

خورشيد زهرا جايگاهت آسمانهاست

بر روي نيزه مه جبيني اي برادر

بعد از شما دور و بر محمل شلوغ است

من آرزو كردم نبيني اي برادر

اي آنكه در كوفه شدي تنهاي تنها

پور اميرالمؤمنيني اي برادر

بردند اهل بيت را در كوفه و شام

تو شاهد چله نشيني اي برادر

وقتش رسيده روضه ات را من بخوانم

با خواهرت در اربعيني اي برادر

جانسوزتر از روضه هاي سخت ساقي

در روضه ي ام البنيني اي برادر

زهرا ميان قتلگه گفتا بُنَيَّ

تا اين كه مادر را ببيني اي برادر

كي گفته از بي معجري خاندانت؟

پوشانده سر را آستيني اي برادر

من حتم دارم از مصيبات اسيري

بالاي نيزه دل غميني اي برادر

آن شب ميان گودي مقتل شنيدم

آرام يك صوت حزيني اي برادر

ديدم چگونه در خرابه طفل نازت

مشغول شد بر بوسه چيني اي برادر

اصغر چرمي

شعر اربعين(روضه)


بردند بر نيزه سرش را واي بر من

آواره ديدم خواهرش را واي بر من

از آن سليمان زمانه عاقبت برد

يك ساربان انگشترش را واي بر من

بايد بجويد خواهري در بين گودال

ته مانده هاي پيكرش را واي بر من

اي واي از آن وقتي كه دشمن باز مي كرد

خلخال پاي دخترش را واي بر من

اصغر چرمي

شعر اربعين(روضه)


به راه كرببلا بي قرار بايد شد

شبيه خواهرت اهل وقار بايد شد

عنان گريه ي خود را زدست بايد داد

اسير ناله ي بي اختيار بايد شد

رميدن از نظر تو به ما نمي آيد

زهير وار فداي نگار بايد شد

مدد زغير تو آقا حرام من باشد

شبيه عون و حبيب جان نثار بايد شد

شدي تو كشته و داغ تو سوخت بال و پرم

ميان روضه ي مقتل شرار بايد شد

شنيده ام شب جمعه حريم تو غوغاست

نبي به كرببلا سفره دار بايد شد

اصغر چرمي

شعر اربعين(روضه)

يك خواهر دل خسته آمد سمت گودال

از ديدن جسم برادر گشت بي حال

باران سنگ و نيزه و شمشير را ديد

اينها كه جاي خود امان از جسم پامال

تصوير روضه نقش بسته در دل ما

يك اسب بي صاحب ميان خيمه بي يال

كو روضه خوان تا روضه ي مقتل بخواند

تا مي رسم بر مقتلش من مي شوم لال

گر روزي ما كربلا شد شكر گوييم

اين بود مزد نوكري ما در امسال

اصغر چرمي

شعر زيارت اربعين


در روضه هميشه ديده ي تر داريم

داغي به دل از غـــريب مادر داريم

عشق است اگر كه اربعين امسال

بـيـن الــحرميـنـشان قدم بر داريم

اصغر چرمي

شعر اربعين(روضه)


دوباره پاي قلم بر مسير روضه رسيد

شكسته شد كمرش در غم امام شهيد

امان ز لحظه ي غربت ، امان ز بي ياري

از آن زمان كه امامم به خون خود غلطيد

دوباره غصه و غم پاي در گلو بنهاد

از آن دمي كه حرامي گلوي او را ديد

فتاده لرزه بر اندام عرشيان آندم

كه پيكرش ز سم اسبها ز هم پاشيد

رسيد مادر پهلو شكسته در گودال

تمام حادثه را با دوچشم خود مي ديد

امان ز لحظه ي افتادنش به روي خاك

و سخت تر كه عدويش لباس دزديد

امان ز لحظه ي بالاي نيزه رفتن او

به روي نيزه نشاندند عاقبت خورشيد

اصغر چرمي

شعر زيارت اربعين


در روضه هميشه ديده ي تر داريم

داغي به دل از غـــريب مادر داريم

عشق است اگر كه اربعين امسال

بـيـن الــحرميـنـشان قدم بر داريم

اصغر چرمي

شعر اربعين(روضه)


يك خواهر دل خسته آمد سمت گودال

از ديدن جسم برادر گشت بي حال

باران سنگ و نيزه و شمشير را ديد

اينها كه جاي خود امان از جسم پامال

تصوير روضه نقش بسته در دل ما

يك اسب بي صاحب ميان خيمه بي يال

كو روضه خوان تا روضه ي مقتل بخواند

تا مي رسم بر مقتلش من مي شوم لال

گر روزي من كربلا شد شكر گويم

اين بود مزد نوكري ما در امسال

اصغر چرمي