شعر میلاد حضرت فاطمه معصومه س

السّلام ای اسوه ي بانوي ايراني سلام

ای شکوه ناب اِجلال مسلمانی سلام

در بیان وصفتان لوح و قلم شرمنده شد

بـرتـرین گلواژه ی آیات رحمانی سلام

کوچه باغ خلوت ذهن من از لطف شما

می شود با یک غزل غرق گُل افشانی سلام

چشمه ی فیض شما در کشور دل جاری است

زمـزمـی،یـا کـوثـر آیات قرآنی ؟سلام

ای شکوه وصفتان در لوح محفوظ خدا

زینت ارض و سما ، بانوی عرفانی سلام

تو کدامین آیه ی عشقی که من معنا کنم؟

عقل در دریای وصفت غرق حیرانی سلام

الگوی عفت تویی ای خواهر شمس الشموس

دختر موسی ابن جعفر نور یزدانی سلام

آمـدی ای عـالِـم اسـرار قـرآن فـاطـمـه

مــرحـبـا ای پـرتـو انوار روحانی سلام

من چه گویم در ثنایت تا ثناخوانت خداست؟

هر چه گفتم هر چه گویم برتر از آنی سلام

اصغر چرمی

شعر مدح حضرت فاطمه معصومه س

جود و کرامت از کرمش جاودان شده

هر چه دخیل هست به سویش روان شده

جبریل هم اگر برسد در حریم او

حس میکند که وارد صحن جنان شده

او ظاهرش بتول ولی باطنش علی است

در پشت آن جمال، جلالی نهان شده

از چه تمام فاطمه ها عمرشان کم است

دنیا چرا به "فاطمه " نامهربان شده

خواهر حریف هجر برادر نمیشود

بیهوده نیست اینهمه قدش کمان شده

با احترام آمد و با احترام رفت

هر آنچه شآن اوست در اینجا همان شده

دور و برش فرشته نگهبان معجرش

جانها فدای زینب بی پاسبان شده

گاهی میان مجلس نامحرمان شهر

گاهی میان محمل بی سایبان شده

شکر خدا مقام تو زخم زبان نخورد

شکر خدا برادر تو خیزران نخورد

 

استادلطیفیان

شعر میلاد حضرت معصومه س

با صد امید دربه دَرِ خانه ات شدم

محتاج یک نگاه کریمانه ات شدم

روز ازل، نگاه شما شد نصیبِ ما

از این سبب کبوتر آستانه أت شدم

نانی که می خورم همه از برکت شماست

مدیون لطف آب و همان دانه أت شدم

عشق رضا، چو ارثیه ای، از شما رسید

مدیونِ ارثِ کامل و جاودانه ات شدم

شمع محبتی که به ما نور می دهی

از لطف یک نگاه تو، پروانه أت شدم

هستی شفیعه ی همه در موسم جزا

دست مرا بگیر، تو ای خواهر رضا

وقتی میان صحن شما می زنم قدم

انگار در بهشت خدا می زنم قدم

آری بَدَم ، ولی به هوای تو آمدم

با ذکر تو، به صحن و سَرا می زنم قدم

در باز کن ، رسیده گدا تا کرم کنی

کنج حرم به شوق عطا می زنم قدم

فرقی که نیست بین حریم تو و رضا

پیش تو در کنار رضا می زنم قدم

شب های جمعه در حرم با صفای تو

انگار بین کرببلا می زنم قدم

بانو میان لطف و عطای شما گُمیم

شکر خدا که زائر معصومه در قُمیم

باز آمدم زیارتِ بالا سَرِ شما

با دست خالی آمده ام بر دَر شما

این روزها که غرق عزای تو عالَمی است

شد روضه خوان ماتم تو، نوکر شما

امّا اگر که جان شما روی لب رسید

دستی نداشت نیّت آن معجر شما

از روی بام که سنگی به تو نخورد

یا خیزران نخورد، لبِ سرور شما

گیرم که زهر تاب و توانِ تو را گرفت

امّا نشد کبود، که بال و پَرِ شما

تا آمدی نثــارِ شما شد ســلام ها

کِی؟ سنگ برتو زد کسی از پشت بام ها

قم از نگاه لطف تو بانو بها گرفت

با مهر تو وجود مراهم خدا گرفت

شب های جمعه در حرَمَت غلغله به پاست

آری دوباره از تو کسی کربلا گرفت

 

اسماعیل شبرنگ

شعر میلاد حضرت معصومه س

مى‏خواستم كه جانب میخانه رو كنم

دستِ نیاز حلقه جام و سبو كنم

در ساحل نیاز نشینم امیدوار

دل را به شطّ باده دَمادم فرو كنم

وقتى كه هست شوق تیمم ز خاك یار

دیگر چرا ز چشمه زمزم وضو كنم

با من حدیث طعنه نا مردمان مگو

من آبروىِ مِى طلب آبرو كنم

تیغ زبان به كار نمى‏آیدم دگر

باشد به چشم خون شده‏ام گفتگو كنم

از دست رفته دل به تمناى دلبرم

ساقى كمى تحمل من كن كه مضطرم

دست خمار جز به سوى خم نمى‏رود

كشتى ز بحر جز به تلاطم نمى‏رود

گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود

از بلبل انتظار ترنم نمى‏رود

یك خوشه عشق آل على گر ثمر دهد

آدم سراغ دانه گندم نمى‏رود

حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت

لبهاش جز به مهر و تبسم نمى‏رود

تا گفت آشیانه ما آن دیار هست

آواره مى‏شود دل و از قم نمى‏رود

چشمم فرات و باز دلم مات مى‏شود

محوِ جلالِ عمه سادات مى‏شود

تا باده از سبوى امامت گرفته‏ایم

پیش خدا جوازِ اقامت گرفته‏ایم

از حُسن خلقیتم به حیرت، گمان مبر

انگشت بر دهان ز ندامت گرفته‏ایم

دل را چو داده‏ایم به دست طبیب عشق

منزل به كوچه باغ سلامت گرفته‏ایم

با وعده بهشت برابر نمى‏كنیم

هر دِرهمى از او به كرامت گرفته‏ایم

خورشید را مُسخّر خود كرده‏ایم ما

تا ذره‏اى ز رحمت عامت گرفته‏ایم

تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست

خاك حریم شاه چراغت دواى ماست

یك صبح مى‏شود كه برایم دعا كنى؟

یا نیمه شب به شوق نمازم صدا كنى؟

مرغ دل از قفس تن به دركشى

در آسمان صحن و سرایت رها كنى

ما را به پادشاهى عالم در آورى

یعنى كه در حریم بلندت گدا كنى

امروزه كاینچنین به كرامت زبانزدى

تا رستخیز بهرِ شفاعت چها كنى؟

تو زائر مدینه‏اى و طوس مى‏روى

ما را ببر كه زائر قبرِ رضا كنى

باشد نصیب ما بنمایى هزار حج

یعنى طواف در حرم ثامن الحجج

این جا كه آمدى سخن از تازیانه نیست

حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانه نیست

در دست‏هاى مردم شهر تو سنگ نیست

یعنى سلام مردم تو وحشیانه نیست

سیلى نزد كسى به رُخ داغدار تو

اینجا خبر ز خون دل و دردِ شانه نیست

با شاخ گل ترا به سوى خانه مى‏برند

كنج خرابه بهر تو آشیانه نیست

آرى حریم تو حرم اهل بیت شد

حتى فراز آنكه ز قبرش نشانه نیست

تا نیت زیارت معصومه مى‏كنم

یاد از مزار مادر مظلومه مى‏كنم

 

جوادمحمدزمانی

شعر میلاد حضرت معصومه س

ای غبار آستانت، آبروی اهل قم

داده زینت خاک زوارت بـه روی اهل قم

وصف تو محفل به محفل، گفتگوی اهل قم

روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم

آفتاب و ماه، تا در چـرخِ گیتی‌ پرور است

سایه ی‌ گلدسته‌هایت بر سرِ این‌کشور است

*****

دخت موسایی و صد موسی مقیمِ طور توست

وسعت ملک خــدا، غـرق شعـاع نور توست

عصمت و تقوی و پاکی و شرف، منشور توست

قم اگر گردیده مشهور جهان، مشهور توست

نه فقط «موسی‌بن‌جعفر» را سرورِ سینه‌ای

چـارده معصـوم را سـر تـا قدم آیینه‌ ای

*****

نخل موسـای ولایت، بـر نـدارد مثل تو

بعـد زینب فاطمـه، کوثـر ندارد مثل تو

هفتمین بحر شرف، گوهر ندارد مثل تو

حجت هشتم، رضا، خواهر ندارد مثل تو

چارده خورشیدِ خورشید آفرین را کوکبی

بر سـر دست پدر، هم فاطمه، هم زینبی

*****

ای به جان و پیکر پاکت، سلام فاطمه

بضعـه ی پیغمبـر اکـرم، تمــام فاطمه

از دهـانت ریختــه دُرِّ کـلامِ فاطمه

بر تو چون زهرا برازنده است، نامِ فاطمه

گفتگویت یاد از «امّ ابیهـا» می‌کند

تا رضا روی تو بیند، یاد زهرا می‌کند

*****

خاک قم بالد که دارد نقشِ جای پای تو

وحیِ مُنزَل جوشد از گفتارِ روح افزای تو

می‌بـرد دل از امـامـان هُـدا، سیمای تو

تـا صـف محشـر ســلام‌ ا... بـر آبای تو

گـر جهان بـار دگـر «موسی‌ بن‌ جعفر» آورد

می‌توان چون حضرت معصومه، دختر آورد

*****

روی تو روی بهشت و خوی تو خوی بهشت

نی عجب کز سینه‌ ات بوی پـدر، بوی بهشت

قم شـده بـا مقـدم نـورانیَت، کوی بهشت

محو شد از ذهن اهل قم، هیاهوی بهشت

تا به سـوی قم تو را طیّ سفر، آغاز شد

یک در جنّت به خلق، از جانب قم، باز شد

*****

شعلـه ی داغ پـدر بـر سینـه می‌ زد آذرت

بود از هجر رضا سـوز دل و چشم ترت

حیف در سنّ جوانـی مثل زهرا مادرت

بعد هفده روز پر زد مرغ روح از پیکرت

کس نداند آتش داغت به اهل قم چه کرد

با دل زار رضـا آن حجت هشتم، چه کرد

*****

اهل قم کز مکتبت علم حـدیث آموختند

پای تا سر در عزایت چون شرار افروختند

دیده بر تابوت تو از چار جانب دوختند

روز تشییعت به یاد دفن زهرا سوختند

پیکر پـاک تـو را روز از زمیـن برداشتند

جسم زهرا را دل شب در لحد بگذاشتند

*****

تربت پـاک تـو را مـادر زیـارت می‌ کند

هم رسول ‌ا...، هم حیدر زیـارت می‌ کند

هم رضا، هم موسی‌ جعفر زیارت می ‌کند

هر امـام و هـر پیـام‌ آور زیـارت می ‌کند

بارگاه قدس تو، برتـر ز عرش کبریاست

تا خدا دارد خدایی کعبه ی دل ‌های ماست

*****

ای مـزارت کعبـه ی دل، تربتت، بیـت‌ الحرام

تا تو را، یا فاطمه!، در شهـر قم باشد مقام

از خراسان می‌دهد هر صبح، خورشیدت سلام

گویـی از قبـر رضـا، بـر اهـل قم آید پیام:

هر که چون «میثم» به خاک این حرم صورت نهشت

روز محشـر می‌شـود واجـب برای او بهشت

 

استادسازگار

شعر میلاد حضرت معصومه س

ای حج دل بر گرد حائـر تو

وی چـارده معصوم، زائـر تو

گنج خدا پنهان به سینۀ قم!

معصومـه! زهرای مدینۀ قم!

درّ یتیـم گنجِ مهـر عصمت!

انسیه‌الحورا، سپهـر عصمت!

ســر تـا قـدم آیینـۀ ولایت

قــرآن روی سینـۀ ولایـت

زهرای مرضیه است مادر تو

مریم توسل جسته بر در تو

جبریل اگر رو جانب قم آرد

بـر تـو یریـدالله عنکـم آرد

آینـــۀ روی امــام هفتــم

روح دو پهلـوی امـام هفتم

فیضیه را بر تربتت سجود است

فیضیـۀ تـو عالـم وجود است

ریحانـة الــروح محمـدی تو

سیب بهشت هشت احمدی تو

زهـرا کتـاب الله، کوثـرش تو

قم مسجدالحرام و هاجرش تو

نــور جهانتــاب ائمـه‌ای تو

معصومه‌ای بـاب ائمـه‌ای تو

با آن که در قلب زمین نهانی

بـاب‌المــراد اهــل آسمانـی

زهرا و زینب تو یک جمـالید

مرآت حسن ذات ذوالجلالید

توحیـد دریـا و تـو دُر نابش

زهراست خورشید و تو آفتابش

عصمت گلی از نقش دامن تو

پیراهن زهـراست بـر تن تو

بالای هـر گلـدستۀ تو جبریل

زیبد که بگشاید زبان به تهلیل

بایـد در ایوان تـو بـا حلاوت

روح‌الامیـن قرآن کند تلاوت

صحنین تو برتر ز عرش اعلا

قبر تو قبر زینب است و زهرا

ایوان تو ای دخت پاک موسی

دارالسلام مریم است و عیسی

شفیعـۀ فـردای محشـری تو

نایبــۀ عمّــه و مــادری تو

خورشید را نور رخت وضو داد

ذیقعـده را میـلادت آبرو داد

آیینــۀ بــرادری و بـابــی

یک مـاه در بیـن دو آفتابی

در سیر مصحف رخـت برادر

یاد آرد از قدر و جـلال مادر

جلال تـو جلال کبریـایی‌ست

شایستــۀ سیــدة النسـایی‌ست

پدر که چون جان به برت کشیده

بوی بهشت از سینه‌ات شنیده

زیبد که‌ ای یاس بهشت طاها

گویـد پــدر دربـاره‌ات فـداها

بستـان علـم و حکمت ائمــه

شـایستـۀ تـو عـصمت ائمــه

باغ جنـان تقــدیم تـار مویت

فردوس و رضوان دو گدای کویت

مـدح تـو از نطـق بشـر نیـاید

جــز از بــرادر و پـدر نیــاید

باید ز طـوس آیـد امام هشتم

وصف تو را گویـد به مردم قم

بالاتـری از وصف خلـق عالم

قدر و جلال تو کجا و «میثم»؟

 

استادسازگار

شعر میلاد حضرت معصومه س


ای خاک پاک ملک ری حریمت

قم قطعه ای از جنت نعیمت

هرکس که این منظومه را شناسد

اخت الرضا معصومه را شناسد

غم را جدا از بخت شیعه کردی

قم را تو پایتخت شیعه کردی

درگاه تو جنات عالمین است

شهرت سه باب از جنت الحسین است

آنانکه تاریخ تو را بدانند

ام تو را ام البنین بخوانند

وقتی گل زهراییت سرشتند

میلاد نوری تو را نوشتند

چون در ازل دل از همه گرفتی

زینت به نام فاطمه گرفتی

تو بانی احیای کربلایی

تو زینب از نوع گل رضایی

مهری و مهتاب امام هفتم

ماهی و همزاد امام هشتم

در منزلت کفو برادری تو

در عصمتت با او برابری تو

میلاد تو از مرتضا بگوید

اخبار میلادت رضا بگوید

اصلاب پاکی حامل تو بودند

ارحام نوری قابل تو بودند

ای بهترین یاور برای رهبر

از کودکی آشفتۀ برادر

چون مادرت شد آن کنیز لایق

شد نو عروس کاشف الحقایق

در خواب او می رفت بهر یاری

پیغمبر اکرم به خواستگاری

چون نور پیغمبر در او درخشید

نور تو و نور رضا در او دید

نورت چو از آن حجره سر برآورد

از شادمانی نجمه پر درآورد

از بس تحیت آمدت زبالا

شد خانۀ نجمه چو عرش اعلا

ای خواهر مولای با عطوفه

او شد رئوف و تو شدی رئوفه

پرورده ی همد ولایتی تو

پوئیده ی راه هدایتی تو

دامان پر مهرت پدر سرایت

فرمود بابایت: (پدر فدایت)

از بسکه خوش فکر و اراده بودی

کانون فضل خانواده بودی

از نام های پاکت ای نقیه

مرضیه و صدیقه و رضیه

بنت الامام از نام های نابت

شیعه کند اخت الرضا خطابت

ای عالمه علمیه پروری تو

آیینۀ موسی بن جعفری تو

ای حوزۀ علمیه از تو بنیاد

وی گلشن فیضیه از تو آباد

هستی حدیث عشق را تو راوی

نوآوری کردی تو در فتاوی

در هجرتت چون خون عاشقان ریخت

علم و عمل از نو به هم در آمیخت

روح پیام قاطعیت از توست

مهر مقام مرجعیت از توست

ای اسوۀ ما مرجعیت تو

وی الگوی شیعه شهادت تو

باب شهادت از تو باز مانده

اینگونه محراب و نماز مانده

مرجع کسی که راه تو بپوید

وز آستان درگهت بروید

هر مرجعی، تقلید کردنی نیست

هر مدعی نامش که بردنی نیست

مرجع که از بیگانگان بگوید

اخبار چون دیوانگان بگوید

مرجع تمام نیتش حسینی است

راهش ز راه نهضت خمینی است

مرجع که با دشمن ولی نگردد

ضد تولای علی نگردد

ای رفته راه منطق امامت

با آن برادرهای با کرامت

تو کاخ ظالم را خراب کردی

مانند زینب انقلاب کردی

گرچه تو دیدی هجمه ی حرامی

اما ندیدی ازدحام شامی

بالای تل زینبیه هیهات

دیدی امام خویش در مناجات؟

در پیش چشمت کی سری بریدند

کی معجری را از سری کشیدند

راه تو و زینب طریقۀ ماست

جان دادن در خون سلیقه ماست


 

محمودژولیده

شعر میلاد حضرت معصومه س

در خواب شنیدم که مقیمت شده ام

من خادم این صحن کریمت شده ام

از شوری آب حرمت بود که من

یک عمر نمک گیر حریمت شده ام...!!


 

یحیی نژادسلامتی

شعر میلاد حضرت معصومه س

برگشته غباری نگران، از سفرِ آه

یا حضرت آیینه! منم، من، پسرِ آه

پر می کشد این کفتر بی بال و پرِ آه

وقتی بکشد آینه دستی به سر آه

من آهم و آن روز تو آهو شده بودی

هنگام سفر بود، پرستو شده بودی

«آن یار کزو خانه ی ما جای پَری بود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود»

انگار در اعماق نگاهش خبری بود

در شهر خودش بود و دلش در سفری بود

می رفت دلت کوی به کو، خانه به خانه

«جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه»

انگار کسی رو به خراسان به نماز است

با چادر سبزی که پر از عطر حجاز است

«اَلمِنَّتُ لله که درِ میکده باز است»

مستی -به خدا- پیش دو چشم تو مجاز است

من مست ترین حوض تواَم حضرت مهتاب!

از این همه اشک است اگر شور شد این آب

در سفره ی مهمان تو جز نور خدا نیست

هر لقمه مگر با نمک نام رضا نیست

از شوق تو در صحن و خیابان تو جا نیست

کس نیست که در دامن مهر تو رها نیست

حق دارد اگر یوسف ما هم به تو نازد

یک مسجد و میخانه کنار تو بسازد

آنقدر عزیزی که دل قافله ها را...

آنقدر بزرگی که همه فاصله ها را...

آنقدر کریمی که تمام گله ها را...

از قافیه بگذر بگشا این گره ها را

نزدیک ترین سنگ صبور دل مایی

هم دامن زهرایی و هم دست رضایی

قاسم صرافان

شعر میلاد حضرت معصومه س

سائل لطف نوشتند بنی آدم را

سرِ این سفره نشاندند همه عالم را

صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند

یك طرف آسیه و یك طرفت مریم را

حسِ معراج نشینیِ من این است فقط

گوشه ای از حرمت پهن كنم بالم را

در ضریحت شرف آدمیت ریخته اند

پس محال است كه آدم نكند آدم را

همه بالفعل مسیح اند اگر پخش كنند

نفسِ دختر موسایِ مسیحا دم را

مثل یك عرش برای تو حرم ساخته اند

كاش می شد حرم حضرت زهرا هم را

با گدایی حرم فخر به دنیا داریم

هر چه داریم از این دختر موسی داریم

قصد كردی بكِشی و بكِشانی همه را

تا به معراجِ بلندت برسانی همه را

ریشه های دلِ ما رشته ای از چادر توست

چادرت را بتكان تا بتكانی همه را

به خدا ذره ای از خانمی ات كم نشود

چه برانی همه را و چه بخوانی همه را

تربت پای تو بودن چه به ما می آید

پس چه بهتر سر راهت بنشانی همه را

یك دو قربانی ما نیست برازنده ی تو

وقت آن است بیایی بستانی همه را

بشكند گر سر عشاق فدای سر تو

همه ی ما به فدای نخی از معجر تو

ما گداییم همه وقت نظر داشتنت

خاك پاییم همه وقت گذر داشتنت

آمدی مردم ایران به نوایی برسند

ور نه جز این كه بهانه ست سفر داشتنت

علم شد تربت سجاده ی بیت النّورت

حوزه ی علمیه شد لطف سحر داشتنت

یك نفس در جگرت سوخت و شد روح الله

بركت داشت چقدر، آهِ جگر داشتنت

فتنه ای آمد و چون فاطمه جمعش كردی

ای به قربان تو و سینه سپر داشتنت

در طریقت نفس از پا كه بیفتد خوب است

سیر معراج به این جا كه بیفتد خوب است

گاه بابا سخنش را به تو تنها می گفت

چون نبی گر چه علی داشت به زهرا می گفت

جایگاه تو چنان در نظرش بالا بود

جای آن داشت به تو اُمِّ ابیها می گفت

دست خطِ تو كه می دید فقط می بوسید

تا كه یادِ تو می افتاد "فداها" می گفت

خبر از عصمت بی چون و چرایت می داد

هر امامی كه مقامات شما را می گفت

عمه ی كرب و بلا در تو تجلی كرده

باید این آینه را زینب كبری می گفت

بر روی چشم همه جای شما محفوظ است

احترام تو در این شهر خدا محفوظ است

مطمئن باش در این شهر پریشان نشوی

بی برادر نشوی پاره گریبان نشوی

مطمئن باش كسی سنگ نمی اندازد

از عبورت ز سر كوچه پشیمان نشوی

محملت بر روی چشم همگان جا دارد

به خدا مورد آزار مغیلان نشوی

آن قدر پوشیه و حله سرت می ریزند

زیر یك معجر پاره شده پنهان نشوی

زیور آلات تو را مردم این جا نبرند

وسط خیمه ی آتش زده حیران نشوی

محملت شعله ور از واژه ی غارت نشود

حَرمت بسته به زنجیر اسارت نشود

 

استادلطیفیان

شعر میلاد حضرت معصومه س

سلام خواهر قرآن، سلام دختر دین

سلام مادر عصمت، سلالۀ یاسین

سلام دختر طاها و نور و طور سلام

سلام ای گهرِ هفت بحـر نور، سلام

تو وارث شرف و احتـرام فـاطمه‌ای

تو دختِ موسیِ کاظم تمام فاطمه‌ای

عجیب نیست که بابا به تو سلام کند

و یـا امـام رضـا در بـرت قیـام کند

تو پـاره‌ای ز تـن پاک احمدی، بانو

تـو مــادرِ قــمِ آل محمّـدی، بـانو

حریـم تـو حـرمِ یازده امام هُداست

مزار گمشدۀ فاطمه در آن پیداست

تو شو نکـرده بـرای تمام خلق، امی

تو زینبِ دگرِ فاطمه، به شهر قمی

به حُرمت حَرَمت انبیـا قیـام کنند

زیــارتِ حــرمِ یــازده امـام کنند

تـو چـون امـام رضـا دُرّ هفـت دریایی

بـه چشم آل محمــد همیشـه زهــرایی؟

سزد که اهل سماوات، خاک پات شوند

خوش آمدی به قم ای اهل قم، فدات شوند

خوش آمدی بـه دیار قـم، عمـۀ سادات

قـدم قدم به قدومت ز اهل قم صلوات

به این مقام و به این شوکت و به این اجلال

سـزد امـام رضــا آیـدت بـه استقبـال

عجـب نبــود اگــر بــود از ره تجلیـل

زمـامِ ناقــۀ تــو روی دوشِ جبـرائیل

عجب نبـود کــه آن روز از فـراز فلک

به خـاک‌ بوسیَت آیند، فـوج فـوجِ ملک

عجب نبـود کـه گوینـد اهل قم، یکسر

که گشته حضرت صــدّیقه وارد محشر

عجب نه اهـل قـم ار افتخـار می‌کردند

به جـای شـاخۀ گل، سر نثار می‌کردند

زنان شهـر قـم از هـر طرف، مقـابل تو

ز روی بـام فشاندنـد گـل به محمل تو

ز نـاقـه‌ات همگـی احتـرام مـی‌کردند

نهـاده دست به سینه، سلام می‌کردند

به احترام تو قم شاخه شاخه گل آورد

جنـایت و ستـم شــام را تـلافی کرد

به محفلِ تو فشاندند اشک، جای گلاب

زدند ناله که زینب کجا و بـزم شراب؟

به هـر قـدم صلـواتت نثـار می‌کردند

تو را به خانۀ «موسی‌بن‌خزرج» آوردند

به بند ناقۀ تو، دسته دسته چنگ زدند

ولی به محمل زینب ز بام، سنگ زدند

قسم به عـزّت تو، ای به مقدمِ تو درود

که جای عمـۀ سـادات در خرابه نبود

به سوی عمۀ تو شامیان چو رو کردند

به جای گل، سرِ نی، هیجده سر آوردند

به اجر این ‌همه ارضِ ادب، کرامت کن

به روز حشر، تو از اهل قم، شفاعت کن

 

استادسازگار

شعر میلاد حضرت معصومه س

کبوتر حرمت شد، دلِ زمینگیرم

کشید پای تو را آسمان به تقدیرم

رواق های تو را پر کشیده ام بانو...

به جز حریم تو از هر چه آسمان سیرم

توان دیدن خورشید کار هر کس نیست

ولی نگاه از آن بارگه نمی گیرم

تو نبض زندگیم را به دست خود داری

مسلّم ست که با رفتن تو می میرم

مدینه قسمت پرواز من نخواهد شد

چرا که با قفس خود هنوز درگیرم

کنار پنجره های ضریح تو هر بار

بقیع می روم آن جا قرار می گیرم

خدا نخواست که پابند نامه ها بشوم

گره زده ست ضریح تو را به تقدیرم

 

وحیده گرجی

شعر میلاد حضرت معصومه س

تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند

نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند

بانو! تو آمدی: سر هر سفره ی تهی

سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند

باران گرفت و عطر هزاران گل انار

روی لب کویر تبسّم گذاشتند

از برکت قدوم شما شوره زارها

رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند

این شهر را به عشق شما "شهر اهل بیت"

شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند

"این جا برای چیدن یک خوشه یاد تو

هر گوشه از حریم تو را خم گذاشتند"

دستان مهربان تو را آسمانیان

بر شانه های خسته ی مردم گذاشتند

هر کس مقیم شهر تو شد در پیاله اش

یک جرعه آفتاب و ترنّم گذاشتند

 

مریم سقلاطونی

شعر میلاد حضرت معصومه س


دلگیر، دلخسته، پریشان، راه رفتم

نوری نمی دیدم به سمت ماه رفتم

هم درد تنهایی ما بی او که می شد؟

قم بی حضورش شهرکی متروکه می شد

بر آب عصا را گر نمی زد دخت موسی

یک باره سیل بی امان می برد ما را

عکس حرم را روی سینه قاب کردم

قلب خودم را دور آن بیتاب کردم

آیین این آیینه ها مهمان پذیری ست

دیری ست آهم میهمان اوست دیری ست

بر جذبه های گنبدش دلداده خورشید

هرکس نخستین زائرش... همزاد خورشید

هر شاعری با لطف او مأجور باشد

در وصف او هر بیت، بیت النور باشد

بانو برایت شعر آوردم بخوانم

بگذار امشب تا سحر این جا بمانم

روز نخستین مهر تو دیوانه ام کرد

یادت می آید من همانم من همانم

می افتد از چشمانم اشک قطره قطره

اما نمی افتد تمنا از زبانم

وقت ورود تو همان روز دل انگیز

ای کاش بودم تا تو بودی میهمانم

آن روز عشق و احترام و مهربانی

گل ریختن از پشت بام و مهربانی

چندین محافظ در میان کاروان بود

شکر خدا آن ساربان هم مهربان بود

جمعیت آن روز مرهم بود، مرهم

دور و بر آن ناقه محرم بود، محرم

تاریخ رنج عشق را تمدید کردی

با رفتنت صد خاطره تجدید کردی

شرح کتاب فاطمی را طرح کردی

طرح کتاب زینبی را شرح کردی

کم می شود اشک من اما لطف تو نه

من مستحق آتشم با لطف تو نه

بانو شما از ریشه ی عشقی اصیلی

محض رضای مهربانی «اشفعی لی»

 

مجیدتال

شعر میلاد حضرت معصومه س و میلاد امام رضا ع

دارد دل ما راه نجاتی دیگر

در مشهد و در قم، عتباتی دیگر

بر بانوی با کرامت قم صلوات

بر شاه خراسان صلواتی دیگر



 

سیدمحمدجوادشرافت

شعر میلاد حضرت معصومه س

این جا حریم عاطفه ها گم نمی شود

هرگز به حبّ و بغض تفاهم نمی شود

این جا حریم دوستیِ آل احمد است

حبّ علی بدون تنعّم نمی شود

دربست، مُلک ری فدک فاطمیه است

این جا که ملک، بانیِ هیزم نمی شود

کشور گشای عشق، حسین است و مجتبی

ور نه ز سوی غیر ترحّم نمی شود

پرسی اگر ز ما حرم اهل بیت را

جایی به عرش و فرش چنان قم نمی شود

گر چه سه درب باغ جنان وا شود به قم

باغ جنان بهشت تر از قم نمی شود

در یک نگاه قبله ی ایران ما قم است

بی کعبه راه را که تداوم نمی شود

در مُلک ری که تجربه ی کوفه شد کسی

دیگر که از امام خودش گم نمی شود

تا پرچم ولای علی روی دوش ماست

دشمن حریف غیرت مردم نمی شود

وقتِ دعا کنیم هزار آرزو ولی

جز یار را که حقّ تقدّم نمی شود

چون نفس مطمئنّه ز قم سر بر آورد

دل ها دگر دچار تألّم نمی شود

نور ولایت است و شهادت دو بال عشق

بر این دو بال هیچ تهاجم نمی شود

با آن همه تجرّد روح و مقام قرب

جز در لباس عبد مجسّم نمی شود

اوصاف آسمانی و بی انتهای او

در واژه و بیان و تکلّم نمی شود

آری مگر امام رضا مدح وی کند

مدح کریمه جز به تکرّم نمی شود

هرگز بدون مقدم سبز بهاری اش

لب های غنچه وا به تبسّم نمی شود

وقتی ملائک از حرمش فیض می برند

گویند بی بهار ترنّم نمی شود

از صحن خود پلی زده تا مشهد الرّضا

بی یاد دوست باده ای از خم نمی شود

بالی به صحن یار خراسانی اش کشیم

ور نه نصیب، دانه ی گندم نمی شود

شوق زیارت حرمش آب و دانه ام

یعنی که من کبوتر این آشیانه ام


 

محمودژولیده

شعر میلاد حضرت معصومه س

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است

قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام کاش زمان با همین سلام

در آستانۀ درِ ساعت بایستد

و گردش نگاه تو در بین زائران

روی من – این فتاده به لکنت – بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام

در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من

در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیۀ عذاب

هم وزن با یک آیۀ رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما

زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید

طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آن کس که جای فاطمه در قم نشسته است

در روز حشر هم به شفاعت بایستد

تو خواهر امام غریبی و این غزل

با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم

حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو

مستی که روی پاش به زحمت بایستد


 

هادی جانفدا

شعر میلاد حضرت معصومه س

جایی که کوه خضر به زحمت بایستد

شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد

نزدیک می‌شوم به تو چیزی نمانده است

قلبم از اشتیاق زیارت بایستد

بانو سلام کاش زمان با همین سلام

در آستانۀ درِ ساعت بایستد

و گردش نگاه تو در بین زائران

روی من – این فتاده به لکنت – بایستد

تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام

در محضر شما دو سه رکعت بایستد

بانو اجازه هست که بار گناه من

در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

در این حرم هزار هزار آیۀ عذاب

هم وزن با یک آیۀ رحمت بایستد

باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما

زیر رواق‌های کرامت بایستد

شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید

طاقت نداشت تا به قیامت بایستد

آن کس که جای فاطمه در قم نشسته است

در روز حشر هم به شفاعت بایستد

تو خواهر امام غریبی و این غزل

با بیت‌هاش در صف بیعت بایستد

من واژه واژه عطر تو را پخش می‌کنم

حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

این شعر مست تکیه زده بر ضریح تو

مستی که روی پاش به زحمت بایستد


 

هادی جانفدا

شعر میلاد حضرت معصومه س

خاتون قم ای حضرت معصومه سلامت

آغاز شود دفتر اعجاز به نامت

در وصف کمالات تو شد زمزمه پرداز

عمری به رواقِ تو کبوتر سر بامت

از زینب و از فاطمه داری تو نشان ها

ای خوی و مرام علوی خوی و مرامت

آنی که احادیث شریفی ز امامان

بر جا همه حاکی بود از شان و مقامت

در بارگه قدس تو حوا به کنیزی است

آن گونه که آدم شده از شوق غلامت

بر چهره ی نورانی تو رشک برد ماه

خورشید جهانتاب زند بوسه به گامت

مانند تو معصومه کجا ذوب ولا شد؟

قربان تو و پیروی از خط امامت

آیین و مرام رضوی گشت جهانگیر

ای قم ز تو احیا شده با سعی تمامت

فیضیه که سرچشمه ی انوار الهی است

پاینده و جاوید شد از فیض مدامت

جان در ره مقصود به اخلاص نهادی

آکنده شد از بوی ولایت چو مشامت

تا روز قیامت که بود حشر خلایق

ثبت است به لوح دل و جان حرف و پیامت

از فیض وجود حرمت مرحمتی کن

ای مرغ دل شیعه گرفتار به دامت

سیراب شوند از قدح خاص تولا

زوار تو کآیند سر سفره ی عامت

بر رشته ای از معجرت آویختم امروز

دریاب کنون «خوش عمل» این پیر غلامت


 

عباس خوش عمل کاشانی

شعر میلاد حضرت معصومه س

ذیقعده ماه فیض خداوند اکبر است

میلاد پارۀ تن موسی ابن جعفر است

میلاد دخت هفت امام بزرگوار

یا لیلۀ ولادت زهرای دیگر است

از ثامن الحجج بستانید رو نما

کو را نظاره بر گل رخسار خواهر است

آیینۀ تمام نمای رضاست این

معصومه یا که زینب صدیقه منظر است

آن فاطمه بتول رسول خدا بود

این فاطمه بتول بتول مطهر است

گر بنگرد ذبیح به اوج جلال او

گوید هزار مرتبه این فوق هاجر است

مکتب نرفته عالمۀ علم اهل بیت

شوهر نکرده بر همۀ خلق مادر است

برتر ز آفتاب و نکوتر ز قرص ماه

ذیقعده را ز بیت ولایت دو اختر است

آن روز اول مه و این روز یازده

آن خواهر خجسته و اینش برادر است

این است کوثری که قم از فیض اوست پر

آخر مگر نه دختر ساقی کوثر است

این است فاطمه که ثواب زیارتش

در اصل با زیارت زهرا برابر است

یک دختر، این همه عظمت، این همه جلال

الحق که جای گفتن الله اکبر است

بر آن پدر درود که این است دخترش

بر مادری سلام که معصومه پرور است

جز عمه اش که زینب کبراست در جلال

از دختران فاطمه در هر زمان سر است

قم چون مدینه تربت او مسجد الرسول

زهرای آن سلالۀ زهرای اطهر است

حورا کنیز خادمه اش گرچه انسیه است

غلمان تراب مقدم او گرچه دختر است

فیضش ز شهر قم به زمین و زمان رسد

فیضیه در محیط کمالش شناور است

تنها نه خاکیان به حریمش نهاده رو

یک آسمان ملائکه مسکین این در است

گو پادشاه ملک جهان باش یا گدا

آن را که نیست خاکِ درش خاک بر سر است

ریزند عرشیان به زمین دسته دسته گل

گلدسته هاش تا که به قم سایه گستر است

نعلین خود چو موسی عمران ز پا در آر

کاینجا مزار دختر موسی ابن جعفر است

وقتی نسیم می کند از شهر قم عبور

از عطر آن روان مسیحا معطر است

چون باب خویش بر همه باب الحوائج است

چون مادرش شفیعۀ فردای محشر است

بی مهر او که مهر تمامی عترت است

طاعات جن و انس و ملک نخل بی بر است

اقرار می کنم که به پایش نمی رسد

با آنکه سر به سر سخنم عقد گوهر است

ما را به شهر قم چه نیازی است بر بهشت

قم بیت یازده خَلَف پاک حیدر است

خواهی جلال زائر قم را بیا ببین

در هر قدم هزار بهشت مکرر است

"میثم" خدا کند که شود مدفن تو قم

همسایگی فاطمه از خلد بهتر است

 

استادسازگار