شعر مناجات با امام زمان عج


علیرضا محمدعلی بیگی

حجاب پشت حجاب و غبار روی غبار
ترک بر آینه افتاد یا اولی‌الابصار

دعای چله‌نشینان نمی‌کند اثری
بسوز لیس دواء الفراق الا النار

اگرچه کورم و در کوره راه بی خبری
شنیده‌ام که خبرهاست پشت این دیوار

شهید و شاهد و ساقی علیهم‌الصلوات
میان میکده مستند اولئک الابرار!

سرشت ظلمت و روح لطیف من؟! هیهات!
نسیم شعله نشینم کجاست مشعل دار؟!

سراغ حجله‌ی دنیا نمی‌روم دیگر
قسم به توبه‌ی مستغفرین بالاسحار

سر بهشت ندارم که هر که شد درویش
نشست بر سر تختی که تحته‌الانوار

هوای خدمت این معبد مقدس بود
که می‌زدود از آیینه‌ی دلم زنگار

فرشتگان به تو امّید بسته اند بمان !
بمان که سکه‌ی یوسف کم است در بازار

من و تو از ازل آیینه آفریده شدیم
برای « آینه ماندن » کمی قدم بردار! 

شعر مناجات با امام زمان عج


سید مهدی موسوی

دل شبیه قایقی کوچک به دنبال تو بود
از همان اول دل بی طاقتم مال تو بود
ترس از امواج دریا در دل من جا نداشت
ساحل آرامشم باریکه ی شال تو بود
ای بهار سبز! دنیایی دعاگوی تو شد
راز حوّل حالنا در أحسن الحال تو بود
هفت قرنِ پیش در شیراز و در "طرف چمن"
خواجه ی شیراز حتی تشنه ی فال تو بود
جمعه ها و ماه ها و سال ها مجنون شدند
این حکایت در غیاب چندصد سال تو بود
من به بغض خود سفارش کرده بودم نشکند
سینه ام آتش فشان نیمه فعال تو بود

شعر مناجات با امام زمان عج


قیصر امین پور

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خار خار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام

گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام

بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست بر آری به یاری ام

کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام

تا ساحل نگاه تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام

با ناخنم به سنگ نوشتم : بیا , بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام

شعر مناجات با امام زمان عج

کاظم بهمنی

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را

به وصالت نرسیدیم و ندیدیم تو را

روزی ما فقرا شربت وصل تو نبود

زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را

شاید ایام کهن سالی ما جلوه کنی

در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را

چه قدَر چلّه نشستیم و عزادار شدیم

چه قدَر شمع خریدیم و ندیدیم تو را

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود

پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را

سعی کردیم كه شبی خواب ببینیم تو را

سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم

همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را

فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است

از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را

لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم

تا بگوییم : رسیدیم و ندیدیم تو را

آغاز امامت حضرت مهدی عج


بر دشت و دمن نسیم دیدار وزید

هنگام شکفتن گل یاس رسید

بر منتظران بگو که خواهد آمد

تا کور شود هر آنکه نتواند دید

اصغر چرمی

شعر تقديم به صاحب الزمان عج


دارد چکار می کند این عشق با دلم؟

با قطعه های بی سر و سامانِ پازلم

در گردبادِ زلف تو با لطفِ موج ها

چون قایقی شکسته، زمینگیرِ ساحلم

بیت الحرامِ چشمِ تو بارانی است و من

همپای حاجیانِ تو در دورِ باطلم

در کوچه های قافیه، در قابِ بیت ها

مثلِ همیشه باز تو هستی مقابلم

لبخند می زنی و نفس می کشی و بعد

حل می شود دوباره تمامِ مسائلم!

محمّد عابدینی

شعر امام زمان عج


ای پاسخ تمام اگرها و کاش ها
مادر نوشته اسم تو را روی آش ها

دارد برای آمدنت نذر می کند
دستش همیشه پرشده ازاین تلاش ها

من ردپای آمدنت را کشیده ام
با رنگهای سبز و سپید گواش ها

ما لقمه لقمه نان ونمک می خوریم و بعد_
دنیا گم است بین بریز و بپاش ها

دین مرا دوباره به بازی گرفته اند
در گیرو دار همهمه ها اغتشاش ها

پایان جنگ های جهانی به دست توست
گل می شود گلوله ی داغ کلاش ها

تنها به عشق آمدنت شعر گفته است
امشب مداد آبی من با تراش ها

ای کاش صبح جمعه ی بعدی ببینمت
ای پاسخ تمام اگرها و کاش ها

ساجده جبارپور ماسوله

شعر  محرم


ما پیر شدیم و خبر از یار نیامد

فرهاد به دیدار نمکزار نیامد


با دست گدایی و سری کج سر راهش

صد بار نشستم ولی یکبار نیامد


ما پیرزنی عاشق و او یوسف مصری

اما چه کنم عرضه به بازار نیامد


آماده ی یک واقعه بودیم ولیکن

سلطان سلاطین، به دربار نیامد


اوراق بهادار شده دفتر من هیف...

امضاش به مجموعه اشعار نیامد


با اینکه تمام قلمم داد کشیده

در بغض دلم حرف صدا دار نیامد


هر واژه شعر از کرم اوست ولیکن

ای اهل قلم میر و قلمدار نیامد


در مجلس روضه همه روضه همین است

نزدیک محرم شده و یار نیامد



وقتش شده با گریه و صد آه بگوییم

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد


الله امان از دل مظطر رقیه

سقای حرم، سید و سالار نیامد


حتی شب سوم که شدم چشم به راهش

با روضه آن مرد  طبقدار نیامد


آخر چقدر شعر برایش بنویسم

انگار نه انگار نه انگار نیامد

اميرحسام يوسفي

شعر  محرم


خدا کند که شود با تو همزبان دل من

وگر نَه غصۀ نامَحرمی است قاتل من

برای بی کسی ام همدلی نمی جویم

سزاست اینکه شما حل کنید مشکل من

خدا کند که مرا لحظه ای رها نکنی

و گرنه نفس شود همنشین غافل من

فدای طرز نگاهت که مَحرمم سازد

محرّم است نگاهی به گوشۀ دل من

هنوز مایه ندارم که گویمت آقا

بیا دَمی قدمی سیّدی به منزل من

اگر که آمد و رفتم هَدَر رود چه کنم

امید اینکه تو باشی تمام حاصل من

چه شام های درازی که داده ام از کف

نداد بوی حضور تو عطر محفل من

نشد کنار تو یک عمر بندگی بکنم

نشد ملازمت حضرت تو شامل من

اگر سزاست شود جان من فدای شما

خدا کند که نگویی که نیست قابل من

خدا کند همۀ عمر با شما باشم

شهید راه شهیدان کربلا باشم

محمودژوليده

شعر  محرم

بـه باد بیـرقِ مشكیتـان رهـا كردند

دوباره چشمِ مرا خرجِ روضه ها كردند

دو گنبدِ حـرمین و دو پرچـمِ مشكی

دوباره پای مـرا سمتِ گریه وا كردند

دعای مـادرِ مـن بود و شانۀ پدرم

اگر كـه عُمرِ مرا وقفِ این عزا كردند

بگیـر زیـرِ بغل هایِ مادرِ خـود را

بیا برایِ شـما خیمه ای به پـا كردند

بگیر دستِ غـریبم خدا مـرا بِخَـرد

مرا به مرحمتِ دستِ تو سـوا كردند

مریض بودم و دارُالشِـفاء كه آوردند

به خرجِ فاطمه  دردِ مرا دوا كـردند

نبود دستِ تـو و مـن نگاهِ زینب  بود

من و تو را خودشان اهـلِ كربلا كردند

نوشت نامِ مرا مـادرت به جـایِ دلـم

مـیـانِ سینـه حسیـنیـه ای بنا كردند

خدا كنـد كه شبی در خرابه گریه كنیم

چه خوب شد كه جنون را به نامِ ما كردند

حسن لطفي

شعر  محرم


همیشه شاملِ الطافِ بی كران هستیم

چرا كه تحتِ نظرهای آسمان هستیم

تو یادِ مایی و ما یادِ هر كسی جز تو

تو فكرِ مایی و ما فكرِ آب و نان هستیم

نه از تو حرف شنفتیم و نه سخن گفتیم

هماره مایۀ ننگیم ما ، زیان هستیم

اگر كه ابر تویی ما كویرِ بی آبیم

اگر بهار تویی ما همه خزان هستیم

كسی كه گم شده پشتِ گناه ماهائیم

تو آشكاری و مائیم كه نهان هستیم

به انتظارِ خودت امتحان مكن ما را

كه ما رفوزۀ هر بار امتحان هستیم

اباالرحیم تو هستی و با وجودِ تو ما

همیشه صاحبِ بابای مهربان هستیم

به یادِ عمّۀ سادات اشك می ریزیم

برای عمّۀ سادات روضه خوان هستیم

بیادِ محملِ عریان و كوچه و بازار

به یادِ نیزۀ خورشیدِ كاروان هستیم

محمدبياباني

شعر  محرم


در کنار تو وجودم به خدا نزدیک است

هر که نزدیک خدا شد به شما نزدیک است

تو خودت حافظ من باش به یغما نروم

دام ابلیس به من در همه جا نزدیک است

اعتقاد دلم این است که در هیات ها

دست احسان کریمان به گدا نزدیک است

شکوه ای نیست اگر غرق مصیبت شده ام

طالب وصل همیشه به بلا نزدیک است

هر که دارد هوس کرببلا گریه کند

گریه کن ها سفر کرببلا نزدیک است

گرچه دور از حرم کرببلاییم ولی

باز هم شکر، خراسان رضا نزدیک است

علي ذوالقدر

شعر  محرم


دلم گرفته خدایا در انتظار فرج

دو دیده ام شده دریا در انتظار فرج

هنوز می رسد از کوچه های شهر حجاز

صدای گریۀ زهرا در انتظار فرج

هنوز در همه عالم میان دشمن و دوست

علی ست بی کس و تنها در انتظار فرج

هنوز می رسد از چاه های کوفه به گوش

صدای نالۀ مولا در انتظار فرج

هنوز ناله کشد از جگر امام حسن

گشوده دست دعا را در انتظار فرج

هنوز پرچم سرخ حسین منتظر است

گشوده چشم به صحرا در انتظار فرج

هنوز می رسد آوای دلربای حسین

ز نوک نیزۀ اعدا در انتظار فرج

هنوز تشنه لبان اشکشان بود جاری

کنار کشتۀ سقا در انتظار فرج

هنوز خون شهیدان کربلا جاری ست

ز چشم زینب کبرا در انتظار فرج

هنوز ناله "میثم" رسد به گوش که هست

چو چشم فاطمه، دنیا در انتظار فرج

استادسازگار

شعر  محرم


سوختیم از هق هقت از گریه هایت سوختیم 

دور از دیدار امّا در هوایت سوختیم

باز با چشمانِ خود گشتیم دنبالِ شما

باز گم كردیم عطرِ ردِّ پایت سوختیم

ابنِ طاووس از مناجاتِ تو در سرداب گفت

رو زدن هایت شنیدیم از دعایت سوختیم

می چكد از دستمالِ گریه ات خون آبه تا

مادرت از هوش رفت از های هایت سوختیم

چَشم زخم و چهره سرخ و جامه هایت خاكیند

یك دهه شرمنده از حالِ عزایت سوختیم

كربلا یك روز ما را قسمتِ خود می كند

كربلا دیدی كه از طفلی به پایت سوختیم

دست هامان را گرفته دست های یك یتیم

باز هم با روضه های مجتبایت سوختیم    

حسن لطفي

شعر  محرم


این من و هجر تو و حال به هم ریخته ام

رحم کن بر من و احوال به هم ریخته ام

منم آن عاشق جامانده ی روز عرفه

سر به زیرم سر اعمال به هم ریخته ام

آرزو داشتم امسال بیایم عرفات

گریه دار از غم هر سال به هم ریخته ام

به گمانم که قرار است نبینم رویت

با غمت خورده رقم فال به هم ریخته ام

درد، بالاتر از این نیست برایم انگار

دوری از توست در اقبال به هم ریخته ام

خوش به حال شهدایی که سبکبال شدند

به پریدن نرسد بال به هم ریخته ام

همه دلشوره ی من ماه محرم باشد

مادرت با خبر از حال به هم ریخته ام

به تو و گریه هنگام غروبت سوگند

فکر جدّ تو و گودال به هم ریخته ام

چه کنم دست خودم نیست دلم بی تاب است

وقت آوارگی قافله ی ارباب است

قاسم نعمتي

شعر محرم


دائم ز غم حسين در شور و نواست

آن يوسف زهرا كه دلش غرق عزاست

بر منتظران بگو كه خواهد آمد

آن منتقمي كه در پي خون خداست

اصغر چرمي

شعر ورود محرم(تقدیم به همه دوستان هیئت کربلا و به امید دیدار در بین الحرمین و روز عاشورا)


شد ماه محرم خبر از یار نیامد

بر منتظران وعده ی دیدار نیامد

یک هفته دگر مانده که با اشک بگوییم

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

اصغر چرمی

شعر مدح امام زمان عج


گفتم بشوم خاک رهت آقا...حیف

گفتم بشوم نوکرتان مولا...حیف

گفتم بشوم آنچه شما میخواهید

گفتم بشوم یاورتان اما...حیف

گفتی که منم لایق فردوس برین

رازی شده این دل به همین دنیا...حیف

در بین گنه ماندم و گشتم مرداب

آخر نرسیدم به سر دریا...حیف

آقا نشدم اهل دعا اهل بکاء

آقا نشدم اهل شب و نجوا...حیف

اینقدر شده ام بد که ز با من بودن

خوش تر شده آوارگی صحرا...حیف

گفتی که خریدار دلت هستم من

دادم به همه غیر شما دل را...حیف

آقا چقدر دیدم و نشناختمت

در روضه ی مشک و علم و سقا...حیف

حیف از تو که غمخوار منی آقا جان

حیف از تو گل سر سبد زهرا...حیف

مصطفي شالباف

شعر مدح امام زمان عج  


امام زمان(ع)-مدح

 

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم، نگاهت اگر نبود

 

مِهر شما به داد تمنّای ما رسید

ورنه پل صراط چنین بی خطر نبود

 

تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

 

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب، تر نبود

 

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین

صدها درخت بود، ولیکن، ثمر نبود

 

ای آخرین بهار، چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار، چرا دیر کرده ای؟!

 

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

 

وقتی برای آمدنت گریه می کنیم

چشمانمان به آینه تبدیل می شود

 

بوی خزان گرفته ی پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

 

ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است

با خطبه های توست که تکمیل می شود

 

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه ی نام امام ها

 

می خواستم بخوانمت اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

 

ما آن سلام اول ادعیه ی توایم

چشم انتظار صبح جوابِ سلام ها

 

آقا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها

 

از جانماز رو به خدا و بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟!

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟!

 

ای التماس و خواهش بالا دوازده

ظهر اذان عقربه ی ما دوازده

 

من حقم است هشت گرفتم چرا که من

یک جمله هم نساخته ام با دوازده

 

با چند نمره باشد اگر، رد نمی شوی

یک، دو، سه... هفت، هشت، نه آقا دوازده

 

بی تو تمام اهل قیامت رفوزه اند

ای نمره ی قبولی دنیا، دوازده

 

ثانیه های کند، توسل می آورند

یا «صاحب الزمان خدا»، یا «دوازده!»

 

حالا که ساعت تو و چشم خدا یکی ست

آقا چقدر مانده زمان تا دوازده؟

 

امروز اگر نشد ولی یک روز می شود

ساعت به وقت شرعی زهرا، دوازده

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

 

آقا بیا که میوه ی ما کال می شود

جبریل مان بدون پر و بال می شود

 

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

 

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

 

روز ظهور نوبت پرواز می شود

روز ظهور بال همه بال می شود

 

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

 

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

خورشید با وقار چرا دیر کرده ای؟

علی اکبر لطیفیان

شعر مناجات ماه رمضان


شب شد و در محیط تاریکی

با زبان دعا سخن گفتم

سر به زیر و شکسته و تنها

پیش چشم خدا سخن گفتم

 

از خجالت دو گونه ام سرخ و

اشک حسرت ز دیده می بارم

من همان بنده ی خودت هستم

روسیاهم، بدم، گهکارم

 

ولی حالا شنیده ام گفتی

که به دنبال بنده میگردی

تا بدیِ مرا بپوشانی

جامه ی پاک و تازه آوردی

 

جای دوری نمی رود امشب

با محبت بیا نگاهم کن

من که سر در گم و پریشانم

تو کریمانه سر به راهم کن

 

تلخی کام روزگار مرا

گاه گاهی عسل کنی خوب است

در میان جدال خوف و رجا

بنده ات را بغل کنی خوب است

 

از غضب کردنت هراسانم

ای جمیع صفات رحمانی

بزن اما خودت بلندم کن

هر زمان، هر کجا که می دانی


آه از فراق و تنهایی

سینه ام باز شعله ور شده است

گل من در تنور عشق حسین

دم به دم آب دیده تر شده است

 

می رسد هر نفس شمیم بهشت

هر کجا حسین همدم ماست

آتشت را نصیب خولی کن

دوری از کربلا جهنم ماست

 

السلام علیک یا ارباب

با دلی بیقرار و چشمی تر

خون تازه هنوز می ریزد

از گلویت به دامن مادر

 

ما شما را عزیز می دانیم

نامتان بهتر از سر و جان است

بخشی از مرهم جراحاتت

اشک سینه زنان ایران است

 

مثل یک مادر پسر مرده

مثل ابر بهار می باریم

از لب تشنه و و لب گودال

روضه های نگفته ای داریم

محمدامين سبكبار