شعر غدير


گوش‌هـا بـاز کـه امروز هزاران خبر است

خبری خوب‌‌تر از خوب‌تر از خوب‌تر است

صـف ببندیـد کـه هنگـام نماز روح است

در گشایید که جبریل امین پشت در است

همگـی عیـد بگیریـد کـه عید آمده است

ایـن همـان عیـد خدای احد دادگر است

سـورۀ مائده خوانیـد کـه صـد مائـده نور

از خـدا در دل هــر آیـۀ آن مستتر است

هـر طـرف مـی‌نگرم قافلـه در قافلـه دل

هر دلی بال زنـان سوی علـی رهسپر است

این همان عید غدیر است که در خم غدیر

گوش‌هـا یکسـره بـر خطبـۀ پیغامبـر است

خطبۀ ختم رسل حکم خدا مدح علی است

خطبه‌ای که سندش مستند و معتبـر است

ایهـا النـاس هـر آنکـس کـه منـم مولایش

ایــن علـی او را تـا روز جــزا راهبــر است

این علی بعـد نبـی رهبر و مـولای شماست

این علی منجی یک خلق به موج خطر است

این علـی وجـه خـدا چشـم خدا گوش خدا

این علی دست خدا بازوی فتـح و ظفر است

من همـان شهــر علومــم همه باشید گواه

که علـی تـا ابدالدهـر بـر این شهر، در است

این امـام است امـام است امـام اسـت امـام

که امامت به وجودش همه‌جا مفتخر است

چشم، بی‌نور علی تا صف محشر کـور است

دین بی مهر علی پیکر بی‌دست و سر است

شرر نار همان بغض علی بـغض علـی است

مهـر او پیشِ روی آتـش دوزخ سپـر است

بــه تمـام بشـر اعـلام کنــد ختـم رسل

که علــی بـن ابیطالـب خیــرالبشر است

خصـمِ او را پسـر مـادر خـود باید خواند

غیر از این چاره نداریم که او بی‌پدر است

بی‌نمــازی اسـت اگـر بی‌علی آرید نماز

این نمازی که اجرش همه نار سقر است

مُهر پروندۀ اعمـال شما مُهـر علـی است

بی‌علی طاعت کونیـن زیان و ضرر است

گر دو صد کـوه طلا در ره معبـود دهید

بی تـولّای علـی جملـه هبا و هدر است

هر که شد خصم علی خصم نبی خصم خداست

در حقیقـت ز زنــازاده زنازاده‌تــر است

دشمن آل محمّـد چـو بــه محشـر آید

آتش خشم خدا از نفسش شعله‌ور است

به سر دوش رسول و به کف پای علی

بنویسیـد علـی بـت شکـن بی‌تبر است

بـی‌ولایش نفسـی گـر بزنــد جبـراییل

کمتر از مرغ زمین خوردۀ بی‌بال و پر است

جنـت از مهـر محبّـان علـی شاخـۀ گـل

دوزخ از بغض غلامان علی یک شـرر است

بــی تولّای علــی نیـست رسـالت کامـل

ثمــر بــاغ نبــوّت همه از این شجر است

نخل‌هــا جملــه گواهـند خــدا مـی‌داند

که علی تشنه، ولی تشنۀ اشک سحر است

سجده بی‌مهر علی سجده به بت باشد و بس

روزه بـا بغـض علـی نیــز گنـاه دگر است

جنّت و کوی علی هست چو یک قطعه زمین

کوثـر و مهر علی قصـۀ شیـر و شکـر است

صورت حق و علی صورت غیب است و شهود

طلعت احمد و او سـورۀ شمس و قمـر است

"میثماین فخر تو را بس که از این مزرع عمر

نخـل سرسبـز تـو را بـار ولایـت ثمر است

استادسازگار

شعر غدير


گرفته یا علی لب های ما را

ندارد هیچ کس مولای ما را

اگر می شد غزل می گفتم اما

«دوبیتی» بسته دست و پای ما را

***

من آوای جلی را دوست دارم

دعای «ینجلی» را دوست دارم

«دوبیتی» جا ندارد تا بگویم ...

چقدر آقا علی را دوست دارم

***

خدا نام ولی را بُرد بالا

پیام ینجلی را بُرد بالا

تمام دست ها بودند آنجا

ولی دست علی را بُرد بالا

***

خدایا ذکر مان را یا علی کن

سرود بکرمان را یا علی کن

غم امروز و فردا خوردنی نیست

تمام فکرمان را یا علی کن

***

جهان مثل علی مولا ندارد

علیّ عالی اعلا ندارد

خدا گفتن به او کفر است اما

خدا داند که او همتا ندارد

***

به هر جا رفت دل حرف از علی بود

که قبل از آب و گل حرف از علی بود

از آن روزی که آدم شعر می گفت

مفاعیلن فَعِل حرف از علی بود

***

به بام کعبه بانگ یا علی بود

امام بت شکن مولا علی بود

همان بت هم که یک روزی خدا بود

دلش خوش بود یکجا با علی بود

مهدي صفي ياري

شعر غدير



سلطان سریر در غدیر است علی

هم جان رسول و هم وزیر است علی

تنها نه به کائنات مولاست علی

بر خاتم انبیا امیر است علی

***

آیات خدا سینجلی می گویند

اسرا خدا ذکر جلی می گویند

احمد به شعف آید و زهرا به سرور

وقتی شهدا علی علی می گویند

***

هر صبح که با نام تو آغاز شود

در سینه نزول رحمت احراز شود

یا رب تو گواهی که ز یک بسم الله

صد ره به محمد و علی باز شود

محمودژوليده

شعر غدير


چو شهر علم نبی گشت در علی بشود

بدا به حال هر آن کس که بر علی بشود

غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین

پیمبر آمده از هر نظر علی بشود

خدا شود به خداوند اگر که یک پله

از این که هست علی بیشتر علی بشود

چه محشری شده بر پا به روی بار شتر

حساب کن که نبی ضرب در علی بشود

در این معادله اصلا درست هم این است

خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود

نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است

قرار بود دعای سفر علی بشود

تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم

نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود

چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر

قرار هست فقط یک نفر علی بشود

به غیر فاطمه آن هم نه در تمام جهات

نمی شود که کسی این قدر علی بشود

فقط برای حسین است این فضلیت که:

پدر علی و هر آن چه پسر علی بشود

نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا

حسین تر شود عباس تر: علی بشود

چه در زمان نبی و چه در دل محراب

همیشه باعث شق القمر علی بشود

مهدي رحيمي

شعر غدير

ز مصر نور به کنعان دل بشیر آمد

هلا تمامی پیغمبران! غدیر آمد

به گوش جان علی‌دوستان چو آیۀ وحی

بشارت از طرف داورِ قدیر آمد

علی که نفْس رسول است بر رسول خدا

وزیر بود که بار دگر وزیر آمد

امام عالم خلقت دوباره گشت امام

امیرِ پیشتر از انبیا، امیر آمد

سرود تازۀ روح الامین مبارک باد

نزول آیـۀ اکمـال دین مبارک باد

تبارک الله از این عید، عید خلق و خدا

که حق و باطل از یکدگر شدند جدا

ولادت دگرِ انبیا بوَد این عید

ولادت علی است و ائمه و شهدا

فرشتگان به علی دست می‌دهند که تو

امام و رهبر مایی به غیر تو ابدا!

تمام خلق جهان جن و انس و حور و ملک

نمی‌زنند علی را دگر به نام صدا

تمام خطبه به نام غدیر می‌خوانند

به اتفـاق علـی را امیر می‌خوانند

غدیر گوشه‌ای از حوزۀ نظام علی است

غدیر سکۀ سرخ خدا به نام علی است

غدیر بال و پر شیعه در عروج به حق

غدیر جلوه‌ای از نور مستدام علی است

غدیر حج علی‌دوستان به دور علی

غدیر قبلۀ دل، مسجدالحرام علی است

غدیر مهر قبولی به نامۀ اعمال

غدیر کوثر فیضِ خدا به جام علی است

غدیـر آرزوی انبیاست از آدم

غدیر عید کمالِ پیمبر خاتم

الا تمام علی‌دوستان شتاب کنید

غدیر آمده راه خود انتخاب کنید

سقیفه بعد غدیر است پیش روی شما

فرشته‌اید و از این دیو اجتناب کنید

سران فتنه مبادا که فتنه انگیزند

سقیفه را به سرِ جملگی خراب کنید

به هوش، بعد پیمبر علی امام شماست

سراب را بگذارید، رو به آب کنید

به ریسمان خداونـد جمله چنگ زنید

خلیل‌وار به شیطان دوباره سنگ زنید

ستودۀ سخنِ «انّما» علی ست علی

فشردۀ همه انبیا علی ست علی

برادر و وصی و لحم و نفْس پیغمبر

قسم به جانِ رسول خدا علی ست علی

امیر خیبر و پیروز «بدر» و مرد «احد»

قسم به دین، همۀ دین ما علی ست علی

مباد همره فرعونیان هلاک شوید

فقط به سوی خدا رهنما علی ست علی

هزار مرتبـه فریـاد زد پیمبـرتان

که ای تمامی عالم علی است رهبرتان

علی است نفْس پیمبر، پیمبر است علی  

ز روبهان چه زیان؟ شیرِ داور است علی  

فراریان احد پشت سر نگاه کنید

چگونه حافظ جان پیمبر است علی  

به آن دو تن که ز خیبر گریختند بگو

فرار از آنِ شما، مرد خیبر است علی  

نه آن سه تن، که اگر صد خلیفه باز آیند

پس از رسول همانا که رهبر است علی  

پس از غدیر کند بر خلافتش اقرار

حدیث منـزلة و داستانِ یوم‌الدار

علی ست بت‌شکن دوشِ خواجۀ دو سرا

علی ست یار نبی در کنار غار حرا

علی ست شیرِ خروشان روز و عابد شب

علی ست هم سخن حق و همدمِ فقرا

علی برادر پیغمبر و ابوالحسنین

علی ست مظهر دادار و همسرِ زهرا

علی ست تیر خدا از کمان به سینۀ کفر

علی ست میر و علمدار محشر کبرا

علی ست روز قیـامت قسیـم جنّـت و نـار

علی ست حق؟ نه، که حق را علی بوَد معیار

اذان علی ست، اقامه علی، قیام، علی ست

رکوع، سجده، تشهّد، دعا، سلام، علی ست

اگر امام شناسید فاش می‌گویم

قسم به روح همه انبیا، امام علی ست

کسی‌ که گوش و زبان است و چشم و دست خدا

کسی که کار خدایی کند مدام، علی ست

خداست ذکر علی و، علی ست ذکر خدا

تمام دین خداوند یک کلام علی ست

علی نظام و قوام و امام اسلام است

علی به قول پیمبر تمام اسلام است

علی ست جان نبی و نبی بوَد جانش

فزون‌تر از ملک و جن و انس، ایمانش

پیمبران خدا عاشق ابوذر او

فرشتگان خدا خاک راه سلمانش

ز پاکی پدر و مادرم بوَد در دل

محبّتش، پدر و مادرم به قربانش

ملائکند همه عاجز از شناخت او

اگر چه دیده بشر در لباس انسانش

امامِ در همـه اعصار ناشناس علی ست

علی‌شناس خدا و خداشناس علی ست

وجود را -ابدا- بی ‌علی نمی‌خواهم

بهشت را به خدا بی‌ علی نمی‌خواهم

اگر تمام شهیدان دهند دسته گلم

به سیدالشهدا بی‌ علی نمی‌خواهم

اگر مسیح دوایم دهد به شدّت درد

من از مسیح، دوا بی ‌علی نمی‌خواهم

هزار مرتبه گر از عطش فنا گردم

ز خضر آب بقا بی ‌علی نمی‌خواهم

خـدا کنـد کف خاکی ز مقدمش باشم

یکی ز حلقه به گوشان «میثمش» باشم

استادسازگار

شعر غدير

منبری از خطبه های ناب خواند

در غدیر اسم علی را آب خواند

السلام ای آب دریای صمد

ای زلال قل هو الله احد

ای که می گردی شبیه انبیا

بر هدایت کردن قومت بیا

ای رسول مردم آئینه ها

بعثت غارت، حرای سینه ها

ای به بالای جهاز اشتران

شأن تو بالاست در بالا بمان

از تو می ریزد صفات کبریا

ذات تو ممسوس ذات کبریا

نردبان وصف تو بی انتها

پله ی این نردبان سوی خدا

چون تکلم می کنی موسائی ام

تا که خلقم می کنی عیسائی ام

جفت دردم، کشتی نوحت کجاست؟

جسم سردم، گرمی روحت کجاست؟

ای مسح دردهای لا علاج

ما همه دردیم، ظرف احتیاج

ما همه زخم یتیم کوچکیم

کن مدارا با همه، ما کودکیم

ما نسیم ذکر تقدیس توأئیم

حاجیان فصل تندیس توأئیم

کوچه را می گردی و طی می کنی

کوزه را ظرفیت مِی می کنی

روی دوشت کیسه ی خرما و نان

می روی در کوچه ها دامن کشان

کیسه نه دل می بری بر روی دوش

شیعه هستم شیعه ی خرما فروش

ای سفیدی ای کبودی ای بنفش!

ای به چشم پای سلمان، جای کفش

ای به هر گام تو صدها التماس

کیسه بر دوش سحر، ای ناشناس!

ما همه مدیون شمشیر توئیم

تشنه ی نان جو و شیر توئیم

در پی گنجیم ما را راه بر

با خودت تا اشتهای چاه بر

رضا جعفري

شعر غدير

ما عاشقیم و طالب دیدار دلبریم

ما شیعه ایم و نوکر مولای قنبریم

حتی اگر که شهپر جبریل مان دهند

غیر از نجف به هیچ هوایی نمی پریم

مثل علی رفیق صمیمی نیافتیم

ما حرف دل به محضر دلدار می بریم

در قلب ما محبت او موج می زند

ما از قدیم سائل در گاه حیدریم

ما را فدائیان ولایت نوشته اند

ما باده نوش از کف ساقی کوثریم

ما بی علی ز راه هدی دور می شدیم

حیدر نبود ما ز خدا دور می شدیم

روزی که مست از می قالوا بلی شدیم

از سر سپردگان امیر ولا شدیم

گفتند هر کجا به علی اقتدا کنید

زآن روز پیروان شه لا فتی شدیم

ما را گدای خانه ی حیدر رقم زدند

دیدیم پادشاه به ارض و سما شدیم

روز ازل که نور جمالش طلوع کرد

ما روبرو به مظهر شمس الضحی شدیم

دنیا برو که با تو دگر قهر کرده ایم

حالا که خاک مَقدم مشکل گشا شدیم

از سینه جز به نام علی غم نمی رود

آن کس که حیدری ست، جهنم نمی رود

شیر خدا و شیر رسول این علی بود

دلداده و عزیز بتول این علی بود

آن کس که حق برای شناساندنش به خلق

قرآن خود نموده نزول این علی بود

آن کس که بی ولایت او حق ز بندگان

اعمالشان نکرده قبول این علی بود

آن کس که بی محبت او در ره سلوک

کس معرفت نکرده حصول این علی بود

آن کس که در شناخت کنه وجود او

غرق تحیراند عقول این علی بود

آن کس که پیش پای جمال منورش

خورشید هم نموده افول این علی بود

پا منبری مصحف ناب علی شدیم

او شد ابو تراب و تراب علی شدیم

حیدر امیر ماست بجز او امیر نیست

یکتاست مرتضی و برایش نظیر نیست

هر جا نگاه کرده ام از شرق تا به غرب

یک دل ندیده ام که به زلفش اسیر نیست

سائل برو به حلقه ی بیت الولا بزن

جز یار ما کسی به جهان دستگیر نیست

اصل کلام اطاعت امر پیمبر است

هر کس مطیع نیست، یقینا بصیر نیست

گفتا نبی : امام شما بعد من علی ست

جز این سخن به مجمع روز غدیر نیست

هرکس که سر به پای علی خم نمی کند...

...بیعت نمی کند، به جهنم نمی کند

جایی بجز سرای علی سر نمی زنیم

جز بار گاه قدسی او در نمی زنیم

ما آبرو به لطف علی کسب کرده ایم

روی نیاز بر کس دیگر نمی زنیم

خط و نشان عشق کشیدیم بر جبین

تا پای مرگ جز دم از حیدر نمی زنیم

دنیا برای شیعه کشی کرده قد علم

نقش خطا به صفحه ی باور نمی زنیم

ما منحرف ز راه ولایت نمی شویم

ما دست جز به دامن رهبر نمی زنیم

گمراه کی شویم ؟ که تا حق، مسیر علی ست

مولا علی و عشق علی و امیر علی ست

رضا رسول زاده

شعر غدير


شور عشقت به دل، زوال نداشت

آینه غیر تو خیال نداشت

بهتر و برتر از وجود خودت

مظهری ذات ذوالجلال نداشت

زادگاهت نبود اگر کعبه

کعبه بر سینه اش مدال نداشت

گر که حبل المتینیِ تو نبود

هیچ کس تا خدا وصال نداشت

ای تمامیّت نِعَم با تو

بی تو دین خدا کمال نداشت

تا به عشق تو مبتلا گشتم

با غدیر خُم آشنا گشتم

برکه ای بود و مثل دریا شد

با تو این بادیه مُصفّا شد

از جهاز شتر برای رسول

منبری مثل نور برپا شد

گفت: ای حاجیان بیت الله

از خدا وحیِ تازه اِنشا شد

بر هر آنکس که نَفس من أولی است

این علی سرپرست و مولا شد

پس دعا کرد والِ مَن والاه

با علی هرکه هست آقا شد

باز فرمود: عادِ مَن عاداه

بی علی هرکه هست رسوا شد

با علی باش پادشاهی کن

بی علی باش هر چه خواهی کن

ای علی ای ظهور و جلوه ی ذات

ای جمال خدای را مرآت

ذکر نامت عبادتی باشد

که کند سَیّئات را حَسَنات

من و شرح مقام تو؟، هرگز!

من و درک بزرگی ات؟، هیهات!

به بُلندای عصمت تو درود

به شُکوه غدیر تو صلوات

دوّمین شخص عالم خِلقت

ای که هستی تو نور در ظُلُمات

بی وجود تو ما همه معدوم

با دَمِ تو گرفته ایم حَیات

هرکه دنیا مُحِبّ تو باشد

کار او راحت است در سَکرات

هرکه در راه تو قدم برداشت

پای او مُحکم است در عَرَصات

(ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی)

کاش هر لحظه بود وقت مَمات

تو بیائی دگر چه غم دارم؟!

صورتم را به پات بگذارم

باعث شوکت غدیر توئی

به دو عالم فقط امیر توئی

به خدا بهر حضرت خاتم

بهترین یاور و نَصیر توئی

جبرئیل امین بُوَد فخرش

که به او مُرشد و دبیر توئی

فاتح عرصه های جنگ و نبرد!

بر خدا و رسول، شیر توئی

زِرِه نام فاطمه به تَنَت

صاحب جوشن کبیر توئی

به سرای تو مُستجیر منم

مظهر ذکر "یا مُجیر" توئی

من یتیم و اسیر و مسکینم

و شنیدم که دستگیر توئی

دست ما را گرفته ای، امّا

جان زهرا رها مکن مولا

ای علی ای به ذات یکتا دست

روی دست تو نیست بالا دست

ما اگر عاشقت شدیم، نبود

به جز این که گرفتی از ما دست

دست در دست آمدیم امروز

که بگیری ز ما تو فردا دست

روز عید است لیک می خواهم

روضه خوانم برای تو با دست

این که امروز گفت: "بَخّ لَک"

این که امروز داد مولا دست

روز دیگر طناب می بندد

بر همان دست های رعنا، دست

چون که آگاه بود می شکنند

غرقِ بوسه نمود طاها، دست

این مدینه ولی به کرب و بلا

داد در راه دوست، سقّا دست

دل هر شیعه غرقِ ماتم شد

نظری یا علی، محرّم شد

علي اصغر انصاريان

شعر غدير


دیده دو دو زده سرگرم کمی حیرانی ست

جام نوشیده شده مستی آن پنهانی ست

دست بر چشم نمالم، به خدا رؤیا نیست

قصد و منظور من آن جا که خودت می دانی ست

از تعجّب نظرم دست به دندان برده است

قصّه ام آب از آن برکه ی جوشان خورده است

 ضربِ خورشید و قمر؟! نورٌ علی نور شده است

دشمن از شدّت نور است چنین کور شده است

وَه ! که شیطان به سجود آمده مجبور شده است

جارْ جبریل زده: سور خدا جور شده است

این ید الله ست که فرمانده «ایدیهم» شد

رایت الله ست که بر دست نبی قائم شد

 روی دستان نبی شورش محشر دیدم

محشری را به روی دست پیمبر دیدم

برتر از حشر که من حضرت حیدر دیدم

حیدر از دور پر از نور سراسر دیدم

نور را بیشتر از پیش مقدّس دیدم

روی بازوی علی صبح تنفّس دیدم

رمز خلقت همه گم در کف دستان نبی ست

قبضه ی فُلک نهم در کف دستان نبی ست

جوشش برکه ی خم در کف دستان نبی ست

راز «اکملت لکم» در کف دستان نبی ست

ماه بالاتر از آن است که من می بینم

دارم از باغ غزل مدح علی می چینم

تو همانی که خدا «سوره ی قرآنی» کرد

نه! که قرآن خودش را به تو ارزانی کرد

آیه در آیه تو را وصف و غزل خوانی کرد

سه شب آمد به سر سفره و مهمانی کرد

در سر کعبه تب انداخته ای! یعنی چه؟

«مست از خانه برون تاخته ای! یعنی چه؟»

 پای بیرون زدی از بیت قیامت کردی

گرم آغوش نبی سوره تلاوت کردی

بین قنداقه به عالم تو سیادت کردی

گر چه با حال زمین سخت رعایت کردی

هان! «اذا زلزلت الارض»! زمین می لرزد

وصله ی کفش تو بر عرش برین می ارزد

خاک در زیر قدم های تو آذین دیده است

با تو قلب نبی و فاطمه تسکین دیده است

بارها جنگ، تو را مرد نخستین دیده است

نه به یکبار که بسیار که چندین دیده است

ذوالفقارت به خدا هوش بصیرت برده

هفت نسل از عدویت دیده به گردن خورده

 تو به شمشیر خودت درس بصیرت دادی

درس جنگاوری و رزم و رشادت دادی

نخل ها را به شب و نافله عادت دادی

عادت گریه و تسبیح و عبادت دادی

هیبت اللهی و بر ضعف بدن می گریی!

نکند جای خودت بر دل من می گریی؟

مجيدلشگري

شعر غدير

روزی که دل ها را مَعادی آفریدند

اندیشه ها را اعتقادی آفریدند

وقتی که نور فطرت انسان رقم خورد

در نفس نیکان اعتمادی آفریدند

ما بندگان یک خدا وز یک نژادیم

کی رنگ تبعیض نژادی آفریدند؟

وقتی ز انوار ولایت آب و گل ریخت

ما را ز گِل های زیادی آفریدند

چون نور عترت پرتو افشان شد به عالم

ما را ز نور بامدادی آفریدند

تا بی تفاوت نفس دین داری نباشد

دل را به بغض و حُب منادی آفریدند

آن روز بنیاد تشیّع را نهادند

کز مکتب شیعه نهادی آفریدند

تا هیچ جا خالی نماند از تشیع

از جنس ما در هر بلادی آفریدند

در سینه های مملو از عشق ولایت

جایی برای حزن و شادی آفریدند

جام شهادت را به جان شیعه دادند

یعنی گِل ما را جهادی آفریدند

اصلاً از اوّل با محبّت های زهرا

ما را گدای خانه زادی آفریدند

مُنذر پیمبر بود و هادی مرتضی بود

ما را مقیم باب هادی آفریدند

باب امیرالمؤمنین بابُ الغدیر است

ای شیعیان مژده علی ما را امیر است

عید غدیر آمد دل و جان یا علی گفت

رقص جنون باد و طوفان یا علی گفت

چون پای جانان بر سر آن برکه وا شد

صحرای خم از پرده ی جان یا علی گفت

در خطبه ی ناب غدیریّه پیمبر

با هر فراز خود غزل خوان یا علی گفت

زهرا برای یاری ختم نبوت

از کعبه تا صحرای سوزان یا علی گفت

آن دم که پیغمبر علی را برد بر دست

من کنتُ مولا گفت و با آن یا علی گفت

آن آیه ی مشکل به احمد کی شد آسان

وقتی علی بالای دستان یا علی گفت

امّت برای بیعت یکباره با او

شد یک صدا و از دل و جان یا علی گفت

هر نطفه ی پاک و حلال از روز اوّل

تا روز میلادش فراوان یا علی گفت

ذکر کلون درب جنّت هر که کوبید

در خیر مقدم بر محبّان یا علی گفت

وقت نجات از قعر دریاهای ظلمت

یونس به بطن حوت هر آن یا علی گفت

چون علم الاسماء، بر آدم عطا شد

با خواندن هر اسم و هر عنوان علی گفت

احمد که طعم صعبِ مُستصعب چشیده

وقت نزول کلّ قرآن یا علی گفت

ذکر قدیم حضرت حق را که داند

سبحان به وقت خلق انسان یا علی گفت

هر کس ولای حضرت مولا ندارد

تا صبح محشر دوستی با ما ندارد

در بین هر ظلمت کده ما روشناییم

ما با ید و بیضای موسی آشناییم

در اختیار ما بُود تخت سلیمان

سلطان دل هاییم تا با مرتضاییم

با خضر هم راهیم و با نوحیم دمساز

اهل نجات کشتی قالو بلائیم

از تاج ذوالقرنین بر سر سایه داریم

تا هم نوای قوم های بینواییم

داوود عمری هم نوای ناله ی ماست

یعنی که از روز ازل در کربلاییم

یکتا پرستان را سراسر می شناسیم

مثل خلیل بت شکن مرد خداییم

زهرائیان روزگار خویش هستیم

اهل قیام و پیرو راه ولاییم

فرقی میان ما و سلمان نیست هرگز

چون با ولایت یکدل و یکرنگ ماییم

حیدر امام و ما همه مأموم هستیم

با ذکر مولا گمرهان را رهنماییم

حق را ز باطل خوب اینک می شناسیم

تا بر سر خوان مناجات و دعاییم

ما با شهیدان خدایی عهد بستیم

آغوش خود را بر شهادت می گشاییم

هم سفره ی راز و نیاز حیدر استیم

تا پای جان هم عهد با پیغمبر اَستیم

ما پرتو ذات علی را در سینه داریم

در سینه با مهر علی گنجینه داریم

دیروز و امروز عشق را پیدا نکردم

حبّ علی در سینه از دیرینه داریم

ما نطفه های پاک صحرای الستیم

قالوا بلی را بر لب از آدینه داریم

ایمان ما سرچشمه از کوثر گرفته

ما مستی از آن باده ی زرّینه داریم

لبیک گویان صف خمّ غدیریم

از دشمن مولا به دل ها کینه داریم

ما را به عطر یاس انسی ماورائی ست

احساس فرزندی او در سینه داریم

ما از اضافی گِل سرخ حسینیم

از خاک پاک بوتراب آیینه داریم

ما سنگ کینه خوردگان کاروانیم

این گونه بر پیشانی خود پینه داریم

تا با مصیبت های زینب هم نواییم

دوریم از شش گوشه امّا کربلاییم

محمودژوليده

شعر مدح امام رضا ع


روضه ى صحن دلم از نفس حقّ رضاست

زائر كوى رضا بودن من لطف خداست

هر كجاي حرمش بوى خدا مى آيد

حرم حضرت او پايگه اهل ولاست

هر كجاى حرمش پاى گذارم بينم

محفل روضه ى سالار شهيدان برپاست

زائرى از ره دور آمده بود و ديدم

دست بر سينه كه گويا به لبش ذكر دعاست

سر خود را ز ادب بر روى ديوار نهاد

 دست بر حال قنوت آمد و انگار گداست

روضه ى فاطمه شد زنده كنار پايش

 با فشاري كه هميشه به حرم پابرجاست

خستگىِّ ره دور از تن من بيرون رفت

از همان نور كه از صحن قشنگش پيداست

 جان من باد فدايش كه غريبش خوانند

آن امامى كه مسمىٰ به غريب غرباست

 اصغر چرمى

شعر زيارت كرببلا در عرفه


بعد ميلاد رضا چشم دلم گريان است

دل عاشق ز غم كرببلا  نالان است

وعده اى داد دلم در شب ميلاد رضا

هر كه بشكست دلش در عرفه مهمان است

 اصغر چرمى

شعر ميلاد امام رضا عليه السلام

در روز ولادت تو پا مى گيرم

از دست كريم تو دوا مى گيرم

با سر به زمين خورده ام و مى دانم

با يك نظر شما شفا مي گيرم

اصغر چرمى


شعر رباعى مدح امام رضا عليه السلام

امروز شديم شاعر كوى رضا

با شبنم اشك زائر كوي رضا

از فاطمه ايكاش براتى برسد

اين جمع شودمسافركوى رضا

اصغر چرمى

شعر رباعى مدح امام رضا عليه السلام

از روز الست دل به حيدر دادم

تا در دو جهان علي كند امدادم

با عشق نجف، مرقد مولا امشب

من زائر صحن پاك گوهرشادم

اصغر چرمى

شعر رباعى مدح امام رضا عليه السلام

از هجر حريم علوى خسته شدم

چون مرغ شكسته بال و پربسته شدم

يك بار پريدن به هوايت كافيست

بر گنبد زرين تو وابسته شدم

اصغر چرمى

شعر رباعى مدح امام رضا عليه السلام

ارباب رضا رضايتى مى خواهم

بيمار شدم عيادتى مى خواهم

بر پنجره فولاد شما دل بستم

درياى شفا شفاعتى مي خواهم

اصغر چرمى

شعر رباعى مدح امام رضا عليه السلام

با مدح و ثناخوانيتان زنده شدم

در ذكر على و آل پاينده شدم

وقتي كه شنيدم تو شفيعم هستي

از جرم و گناه خويش شرمنده شدم

اصغر چرمى

رباعى مدح امام رضا عليه السلام

بيمار شدم ، شفا نگيرم چه كنم

از دست شما دوا نگيرم چه كنم

با سر به زمين خورده ام اي آقاجان

امروز اگر ، كه پانگيرم چه كنم

اصغر چرمى

رباعى مدح امام رضا عليه السلام

من معتقدم نجات ما دست رضاست
محبوب شده دلي كه پابست شماست
تو صاحب كوثري و زمزم هر دو
يك جرعه ى آب در حريم تو شفاست
اصغر چرمى