شعر ايام شهادت امام حسن عليه السلام

خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود

بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت

در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي

شعر ايام شهادت امام حسن عليه السلام


خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود

بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت

در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي

شعر شهادت امام صادق ع(بقیع)

خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود

بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت

در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي

شعر تخريب بقيع


در عالم رویا سفری سوی تو کردم 

بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم

از شوق زیارت نفسم حبس به سینه

خواهم بنشینم به سر بام مدینه

من هشتم شوّال هوایی بقیعم

گریه کن یک روضه ی مکشوف و فجیعم

مرثیه ی جانسوز همان ظهر جسارت

آن روز بد حمله ی اشرار و شرارت

روزیکه عدو تخم نفاقی به سبو ریخت

در شهر نبی گنبد و گلدسته فرو ریخت

حالا مَثَل فصل خزانیِ بهاری

گریه کنم از بهر ضریحی که نداری

صحن تو که دلگیر تر از کنج اتاقی ست

بر روی مزار تو نه شمعی نه چراغی ست

بین من و تو فاصله دیوار کشیدند

بر قبر تو نقاشی مسمار کشیدند

از غصه بسوزم که غریب وطنی تو

آری حسنی تو حسنی تو حسنی تو

با دیدن شش گوشه به این نکته رسیدم

مظلوم تر از تشنه لب بی کفنی تو

در پیش نگاه تر تو فاطمه افتاد

الحق که اسیر غم و درد و محنی تو

هم شاهد دیوار و در و کوچه ای آقا

هم شاهد گوشواره و دست بزنی تو

خون دهن مادرتان جان به لبت کرد

بی خود نبود در پی لطمه زدنی تو

روزی به تولای نگاهت بسراییم

با فرشچیان سوی دیار تو بیاییم

مایی که به دام غم عشق تو اسیریم

احداث حرم را همگی دست بگیریم

روزی به تماشای ضریح تو بنازیم

در عالم نقاره زنی ها بنوازیم

سجادیه و صحن حسنّیه بسازیم

اطراف دو تا حوزه ی علمیه بسازیم

یک روز بسازیم همه باورمان را

خوشحال نماییم دل مادرمان را

عليرضاخاكساري

شعر تخريب بقيع


اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ


خواب ديـدم قبرتــان آخر طـلـايي مي شود

بُغض مانده در گلو عُقده گشايي مي شود

دور قـبـر پـاكـتـان بـا دسـت عُشّاق حسـن

خشت ها بر روي هم،بر پا بنايي مي شود

گـنـبـد و گـلـدسـتـه و ايــوان زيـبـاي بــقـيـع

عـاقـبـت يــك صـبـح زيـبا رونمايي مي شود

ايــن دل پُـر درد مـن بــا يــاد اربــاب كـريــم

در مـيـان صـحـن مشغول گدايي مي شود

بــا نــواي گــرم مـدّاحـان پــاك اهـل بـــيــت

در حـريـم فاطمه نـغـمـه سرايـي مي شود

بــا سـلامي رو بـه سوي مـرقـد پاك حسين

در بـقيـعِ عـشـق، دلها كـربـلايـي مي شود

بــا تــوسـل بــر غـريـب نـيـنـوا در صـحـنـتـان

از تـمـام زائـــران مشكل گشايي مي شود

اصغر چرمي

شعر ائمه بقيع


اَلسَّلامُ عَلى اَئِمَّةِ الْهُدى، وَ مَصابيحِ الدُّجى،و اَعلامِ التُّقى،
 وَ ذَوِى النُّهى، وَاُولِى الْحِجى، وَ كَهْفِ الْوَرى،

وَوَرَثَةِ الاَْنْبِيآءِ

در بَـنـد محبّتت اسـيـرم چه كنم

از بـــار گُـنـاه سر بزيرم چه كنم

بــر لـطـف تـو مـن اميد دارم آقـا

فردا نشوي تو دستگيرم چه كنم

اصغر چرمي

شعر سالروز تخريب بقيع

اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ،


وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ،وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ


يارب ز نسيم عشق سرشارم كن


فـكرى به دل شكسته ى زارم كن


شد هـشتم شـوّال و زمان تخريب


لــطفى كُـن و در بـقيـع زَوّارم كُــن


-----


اي تُـربت تـو باغ و بهارم آقـا


بــا ياد غمت اشك ببارم آقـا


در روز جزا بجز تو ارباب غريب


امّيد به هيچ كـس ندارم آقـا


اصغر چرمي

شعر فراق

اگر چه طبیبی و دوا درست میکنی

کمی برای خیر ما بلا درست میکنی

از اینطرف همیشه بارها خراب میکنم

از آنطرف همیشه بارها درست میکنی

اگر چه من خجل شدم ، اگر چه سنگ دل شدم

تو از همین سنگ هم طلا درست میکنی

من از گناه خسته ام ، از اشتباه خسته ام

بجان مادرت بگو مرا درست میکنی ؟

گدای آستانه ات شدن به دست ما نبود

تو با کریمی خودت گدا درست میکنی

کنار تو غریبه های شهر نیز راحتند

تویی که از غریبه ، آشنا درست میکنی

اگر بناست بعد از این مرا خراب تر کنی

از اول این خراب را چرا درست میکنی ؟

از این دلی که سالهاست بندگی نکرده است

فقط تویی که بنده ی خدا درست میکنی

تویک غروب میرسی وگنبد بقیع را

شبیه گنبد امام رضا درست میکنی

استاد لطیفیان

بقیع

کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع

تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع

کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من

تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع

کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد

اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع

آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال

در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع

آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار

جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع

آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان

تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع

آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان

قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع

آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک

از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع

اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق

اى موید جان عالم باد قربان بقیع

سیدرضاموید
 

بقیع

بنویسید " حرم " کور شود چشم حسود

بنویسید سر آرند ملائک به سجود

بنویسید که زیباست بدون گنبد

بنویسید که زیباست شبیه مشهد

سالیانی ست که با داغ بقیع میسوزیم

فانی شعله ی عشقیم، جهان افروزیم

مژده بر دیده که زائر شدنی خواهد بود

مجلس هروله دایر شدنی خواهد بود

عاقبت چشم عدو نیز خزان خواهد دید

عوض آنچه به ما رفت گران خواهد دید

بنویسید " بقیع " گریه به راه اندازید

رخنه در سینه نمایید وَ آه اندازید

قلمی دست بگیرید که تشریح کنید

غزلی ساخته آن را پُرِ تلمیح کنید

 ب " یعنی که بسوزیم بر این غربت عشق"

قاف " یعنی قسمی هست که بر تربت عشق"

خوردم و غصه ی ایام گریبان گیرم

شد و انگار همین بود همه قسمت عشق

ی " یعنی یخ ما آب نشد تا امروز"

پشت ابر است یگانه رخ آن طلعت عشق

عین " عطریست که در بین فضا پیچیده"

وه چه مستی دهد این تربت خوش نکهت عشق

بنویسید که ما چشم به ره دوخته ایم

 
جزو زریّه ی کاشانه ی در سوخته ایم
توحید شالچیان ناظر

بقیع

ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند

زائری آمدکنار قبر آقایش نشست

با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا راهمه بهر شفابرداشتند

تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی...

ازهمین هارابرای کربلا برداشتند

خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود

از میان نقشه اسم کوچه را برداشتند

آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد

تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،از چه رو

دو نگهبان آمدند از پیش ما برداشتند!


خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد

بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد


آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود

گنبد و گلدسته های با صفایی می شود

این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن

هر کسی اینجاب یاید مجتبایی می شود

پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند!

واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود

نقشه این صحن راباید که اززهرا گرفت

نقشه رامادر دهد وه چه بنایی می شود

گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن

پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!

حتم دارم ساخت و ساز حرمهای بقیع

از همان لحظه که آقا تو میایی می شود

می رسد روزی که بادستان پرمهر شما

از رواق وصحن اینجا رونمایی می شود


آخرش من مطمئنم این گره وا می شود

این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود


هر چه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد

هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد

راه مارا بسته بودند هرچه من می خواستم...

تاروم درپیش قبر مادر سقا نشد

سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی

هیچ یک ازروضه هایم روضه زهرا نشد

"کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست"

بعداز آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد

ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد

زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد

بعد زهرا مرتضی ماندوغم زخم زبان

هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها

مادرم افتاد پشت در و دیگر پا نشد

***

سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت

هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید

هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد

مهدی نظری

شعر تقديم به پيامبر اكرم(ص)

 

قلبم افتاده در حریم تو

منم آن خادم قدیم تو

 

از زمانی که آمدی به زمین

هرچه دیدم ،شده نعیم تو

 

از زمین تا فلک به دنبالت

همه در راه مستقیم تو

 

تو چه کردی در این جهان که شدیم ...

عاشق خُلق چون عظیم تو

 

اسم تو رمز عارفان گردید

عارفان غرق سرِّ میم تو

 

تو ستایش شدی که محمودی

وَ تو عبدی و حق زعیم تو

 

در مدینه کنار قبّه ی سبز

همگی می شویم مقیم تو

 

وَ گدا محترم شود این جا

پشت این درگه کریم تو

محسن نصراللهي

 

شعر شهادت حضرت زهرا س

 

بلند جوخه ی آتش گذاشت هیزم را

گرفت شعله ی او آسمان هفتم را

چگونه تاب بیارد کسی که غم دیده

به روی سینه ی خود این همه تراکم را

بقیع قطعه ی خاکی ست درخودش برده

به شکل تکّه ی نوری زحق تجسّم را

صدای ناله ی مردی میان نخلستان

به گریه برده همه کشت زار گندم را

چگونه درد تو را نقطه نقطه بنویسم

زِ یاد برده زبان واژه ی تکلّم را

  سید سکندر حسینی

 

شعر فاطميه

 

ای بقیع :

چشـمان نجیب عشق بی تاب شده

هم ناله ی اشک های مهتاب شده

ای حسرت دیدن تو در سینه ی ما

از غربت تو دل زمین آب شده

*****

از غربت تو اشک دمادم داریم

دائم به لب پنجره شبنم داریم

این درد دل ماست ، خودت می دانی

در خاک مدینه یک حرم کم داریم

وحيد محمدى

غربت درد آشنا

 

 

اگــــرکه ناله برآرم زسینـــه گریه کنم   

   به خفتگـــان بقیــــع حـــزینــه گریه کنم

به یاد غــــربت دردآشنـــــای آل علی(ع) 

      شررگرفتــه دل وجـان وسینـه گریه کنم

به موج اشک اگرمی زنم صــــدا زهرا(س)  

  به گوهری که نــدارد قرینــــــه گریه کنم

مدینـه کشتی دریــــا دلان امیّـــــداست  

     به یاد فاطمـه(س) درایـن سفینـــه گریه کنم

همیشه آرزویم ازخـــدای خــوداین بود  

     که یک شبی بنشینـم مدینــه گریه کنم

زکوچه های بنی هاشمش که یادکنم   

    گهی بـه زینب(س) وگه برسکینــه گریه کنم

اگرغریب مدینه مددکنــد همـــه ســال 

     چوشمع سوخته جان درمدینه گریه کنم

زمینه سازظهوراست گریه درهجــــران 

   ســزاست نـالم ودراین زمینــه گریه کنم

سزاست گرکه (وفائی) به غربت زهرا(س)

همیشــــه نـاله برآرم زسینـــه گریه کنم

يه شعر فاطمى زيبا

كاش مي شد بنويسند به بقيع ، يك فراخوان كمك ،طرح احداث ضريح

كاش روزى بنويسند به بقيع ، كارگران مشغولند، كار احداث ضريح

كاش روزى بنويسند به بقيع ، چند روز مانده به اتمام ضريح

كاش روزى بنويسند به بقيع ، مهدى فاطمه آيد به تماشاى بقيع

كاش روزى بنويسند به بقيع ، عيد امسال ، نماز ، صحن عتيق

كاش روزى بنويسند به بقيع ، فلش راهنما ، مرقد زهراى شفيع

در خاك مدينه يك حرم كم داريم

ای بقیع :

چشـمان نجیب عشق بی تاب شده

هم ناله ی اشک های مهتاب شده

ای حسرت دیدن تو در سینه ی ما

از غربت تو دل زمین آب شده

*****

از غربت تو اشک دمادم داریم

دائم به لب پنجره شبنم داریم

این درد دل ماست ، خودت می دانی

در خاک مدینه یک حرم کم داریم

وحيد محمدى

ادامه نوشته

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید

ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند

کاش می گفتند گنبد راچرا برداشتند

زائری آمدکنار قبر آقایش نشست

باکتک اورا زقبرمجتبی(ع) برداشتند

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است

خاک اینجا راهمه بهر شفابرداشتند

تاکه خاک کربلا هم مادری باشد کمی...

ازهمین تربت برای کربلا برداشتند

خواستندآثارجرم شهر مخفی ترشود

ازمیان نقشه اسم کوچه رابرداشتند

آنقدرباگریه مردی بررخ خود لطمه زد

تاکه از قبرامام شیعه پا برداشتند

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،ازچه رو

دونگهبان آمدند ازپیش ما برداشتند!

خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد

بوی گریه های دختر بهرمادر می دهد

آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود

گنبدوگلدسته های باصفایی می شود

این حرم باچهار گنبد می شود بیت الحسن

هرکسی اینجابیاید مجتبایی می شود

پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند!

واقعاَ اینجا عجب دارالشفایی می شود

نقشه ي این صحن راباید که از زهرا(س) گرفت

نقشه رامادر دهد وه چه بنایی می شود

گنبد صادق(ع) ضریح باقر(ع)و صحن حسن(ع)

پرچم سجاد(ع)،دارد دل هوایی می شود!

حتم دارم بازسازي  حرمهای بقیع

ازهمان لحظه که آقا تو بیایی می شود

می رسد روزی که بادستان پرمهر شما

ازرواق وصحن اینجا رونمایی می شود

آخرش من مطمئنم این گره وا می شود

این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود

هرچه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد

هرچه گشتم قبر زهرا(س) مادرم پیدا نشد

راه مارا بسته بودند هرچه من می خواستم...

تاروم درپیش قبر مادر سقا نشد

سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی

هیچ یک ازروضه هایم روضه ي زهرا(س) نشد

"کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست"

بعداز آن سیلی دگر چشمان زهرا(س) وانشد

ازهمان شب که علی (ع)تابوت رابرشانه برد

زائر زهرا (س)شدن جزنیمه ي شبهانشد

بعد زهرا(س) مرتضی(ع) ماندوغم زخم زبان

هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها

مادرم افتادپشت در و دیگر پانشد

سالها رفت وغروبی خیمه ها آتش گرفت

هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید

هیچ جایی برسر پیراهنی دعوانشد

مهدي نظري

با اين شعر مقام معظم رهبري خيلي گريه كردند

مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید

به خاک بوسی آن قبر بی نشان ببرید

اگر نشانی شهر مدینه را بلدید

کبوتر دل ما را به آشیان ببرید

مرا اگر رَوَم از دست، بر نگردانید

به روی دست بگیرید و بی امان ببرید

کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا

به سوی سنگ مزارش، کشان کشان ببرید

مرا که مِهر بقیع است در دلم چه شود

اگر به جانب آن چهار کهکشان ببرید

نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار

مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید

کسی صدای مرا در زمین نمی شنود

فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید

افشين علاء

چشـمان نجیب عشق بی تاب شده

ای بقیع :

چشـمان نجیب عشق بی تاب شده

هم ناله ی اشک های مهتاب شده

ای حسرت دیدن تو در سینه ی ما

از غربت تو دل زمین آب شده

*****

از غربت تو اشک دمادم داریم

دائم به لب پنجره شبنم داریم

این درد دل ماست ، خودت می دانی

در خاک مدینه یک حرم کم داریم

استادوحیدمحمدی