شعر میلاد حضرت معصومه س

سر زد از شرق قبیله، آفتاب

چشمه جوشاند از مسیله، آفتاب

با کویری های قم، هم کاسه شد

ساده و بی شیله پیله، آفتاب

طاهره، معصومه، لیلای رضا

فاطمه، سِتّی، جلیله، آفتاب×

ذره ها را برد تا عرش حرم

شرحی از "نحن الوسیله " - آفتاب -

او مرا شمس الشموسی کرده است

آفتاب آمد دلیلِ آفتاب ...

زهرا بشری موحی

× در بسیاری از منابع كهن از حضرت معصومه به «ستّی فاطمه علیها السلام» یاد شده است. مثلاً در «تاریخ قم» و نیز «انوارالمشعشعین» چاپ سنگی، ص 208 و «منتهی الآمال» ج 2، ص 161 و و162 و دلائل الامامه، ص 309 لقب «ستّی» آمده است. به معنی خانم و بی بی . گویا این كلمه مخفّف «سیدتی» است.


 

شعر میلاد حضرت معصومه س

می رسد امشب نوای عاشقان مستانه تر

می شود امشب دل دیوانه ها دیوانه تر

سینه ی عاشق همیشه رو به ویرانی خوش است

عاشقان را دل بود امشب بسی ویرانه تر

خانه ی موسی گرفته رنگ و بوی فاطمه

آمده جانانه ای با جلوه ای جانانه تر

بعد از او دیگر برای فاطمه آئینه نیست

تا ابد این امر از افسانه ها افسانه تر

اهل خانه گرد شمع روی او پروانه اند

شد برادر بین خانه گرد او پروانه تر

عالم امشب بر سر خان کریمه سرخوش است

با نوای فاطمه یا فاطمه در چاوش است

 

ناصرشهریاری

شعر میلاد حضرت معصومه س

تا آسمانت را کمی در بر بگیرد

یک شهر باید عشق را از سر بگیرد

گنجایش ات در سینۀ این خاک‏ها نیست

باید تو را دستان پیغمبر بگیرد

هر کس مزار مادرش را آرزو کرد

باید سراغش را از این دختر بگیرد

بانو رهایی را نمی‏خواهم که ننگ است

بی‏جذبۀ مهرت کبوتر پر بگیرد

قلب مرا از سینه‏ام بردار نگذار

دار و ندارم را کس دیگر بگیرد

دلواپس اما دلخوشم شاید که دستت

دست مرا هم لحظۀ آخر بگیرد


 

فاطمه نوری

شعر میلاد حضرت معصومه س

لحظه ها لحظه های رویایی

چشم ها چشمه های دریایی

ابرهای بهار می بارد

قلب های پُر خروش و شیدایی

آسمان محو تابش خورشید

چه طلوعی چه صبح زیبایی

دفتر باد لابه لای چمن

گرم نقاشی و گُل آرایی

و تو ای قبله ی دلِ مریم

روی دستِ مسیح می آیی

منّت خویش بر سرم بگذار

روی چشمم بیا قدم بگذار

از دلِ خانواده ی یاسین

آمدی ای كریمه ترین

جای تو آسمان و عرش خداست

لطف كردی آمدی به زمین

پیشِ پایت عجب شلوغ شده

سائلان صف كشیده اند ببین

همه ی باغ ها برای شما

هرچه خواهی بیا و میوه بچین

من دعا می كنم تو را به خدا

دست بالا ببر بگو آمین

كاش گَردَم فدای معصومه

جان دهم زیر پای معصومه

مِهر رویِ تو محور خورشید

نام تو نقش دفتر خورشید

در افق های روشن فردا

سایه ی توست بر سر خورشید

دختر نجمه، ای ملیكه ی نور

بانویِ ماه، خواهر خورشید

هركه خواهد ببیندت گیرد

آینه در برابر خورشید

قبر تو قبر مادر سادات

كعبه ی دیده ی ترِ خورشید

عقل ها مانده اند حیرانت

پدرت گفته جان به قربانت

هرچه داریم از خدا داریم

نعمتِ عشق از شما داریم

تا تو هستی شفیعه ی محشر

غم نداریم چون تو را داریم

در تمام جهان بگردی نیست

مثل این كشوری كه ما داریم

ما به لطف صفای مقدمتان

دو حرم مثل كربلا داریم

این طرف قم كه خاكِ تربت توست

آن طرف مشهدالرضا داریم

تو و آقا كه جانِ ایرانید

از ازل صاحبانِ ایرانید

دل به دریا زدی خطر كردی

مثل زینب تو هم سفر كردی

در بلندای عاشقی بانو

از سرِقله ها گذر كردی

هر بلایی كه بر سرت آمد

باز هم سینه را سپر كردی

همرهانِ تو را همه كشتند

روز و شب به غُصه سر كردی

از غمِ دوری برادرها

رختِ داغ و عزا به بر كردی

لاله از باغ بی كسی چیدی

كِی ولی روی نیزه گل دیدی

گرچه قلبت هزار بار شكست

كِی دگر بر سر تو سنگ نشست

كِی به نامحرمان اسیر شدی

كِی به دست تو خصم سلسله بست

كِی سرِ دلبرِ تو را بردند

در برِ یك شراب خوار ه ی مست

دشمنت حمله كرد اما تو

معجر و چادرت نرفت ز دست

با همه غربتت بگو آیا

خارجی زاده ات كسی خواندست؟

گرچه بر شانه بار غم بُردی

سیلی و تازیانه كِی خوردی؟

 

علی صالحی

شعر میلادحضرت معصومه س

ای سورۀ نامت تفسیر اعطینا

زهرا ترین زینب، زینب ترین زهرا

خیر کثیر تو، آئینه کوثر

نامت سرآغاز تکثیر خوبی ها

روشن تر از نوری، در نور مستوری

پیدا ترین پنهان، پنهان ترین پیدا پیدا

ماه مقیم قم، خورشید «بیت النور»

در سایه سار توست سرتاسر دنیا

وقتی که معصومان، معصومه ات خواندند

در وصف تو لال است، شعر و شعور ما

فهم زمین عاجز، از درک اوصافت

والا مقامی تو، در عالم بالا

از آه لبریزم، از اشک سرشارم

این قطره را دریاب، دریاب ای دریا


 

سیدمحمدجوادشرافت

شعر میلادحضرت معصومه س

سفره دار قدیمی دنیا

ای كریم شفیعه ی فردا

گنبدت را نگاه می كرم

خوش به حال پرِ كبوترها

پیش تو بی اراده می گویم

السلام علیك یا زهرا

طعم سوهان شهر تو برده است

تلخی كام روزه دار مرا

كار خورشید می كند آری

ذره ای را كه می بری بالا

با همین شور و حال و تاب و تبم

راهی جاده ی سه شنبه شبم

سجده ها و قیام های منی

‌هدف احترام های منی

السلام علیك یا بانو

تو علیك السلام های منی

زینب دومی و بعد رضا

عمه جان امام های منی

لحظه های خوش حرم رفتن

استواری گام های منی

در دلم با تو درد و دل كردم

یكی از هم كلام های منی

انعكاس جمالی زهرا

حضرت زینب امام رضا


 

مسعوداصلانی

شعر میلاد حضرت معصومه س

 

باغ حرم تو گلشن رضوان است

قم، جلوه ای از تجلی ایمان است

بین حرم تو و امام هشتم

بین الحرمین کشور ایران است


 

سیدهاشم وفائی

شعر میلاد حضرت معصومه س


روزگار نیــــک و تقدیری نکــــوتر داشته

هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته

تازه در فردای محشر زائرت پی می برد

آب سقاخانه ی تو طعــم کوثر داشته

گفت بابایت "فـــداها" در جلال شأن تو

مثل تعریفی که از زهرا پیمبر داشته

با وجــــود تو حضـــور مـــادر سادات را

لحظه لحظه پیش خود، موسی بن جعفر داشته

ای کریمه! آسمان ها را به نامش کرده ای

هر کسی نذر تو حتی یک کبوتر داشته

از سیاق صحن هایت می شود احساس کرد

صـــــاحب این آستان شوق برادر داشته



 امیرحسین حیدری

شعر ميلادحضرت معصومه س


معصومه ام و عزیز زهرایم من

در شأن و مقام قرب والایم من

هم دخت امام کاظم و اخت رضا

هم فاطمه ای دگر به بابایم من

محمودژوليده

شعر ميلادحضرت معصومه س


در صبر و وفا حلیمه ای آمده است

در علم و عمل فهیمه ای آمده است

در گلشن پُر نور امام كاظم

معصومه ای و كریمه ای آمده است

×××

گفتند گلی عرش مقام آمده است

آئینۀ نور ذوالكرام آمده است

از یُمن قدوم حضرت معصومه

لبخند به لب های امام آمده است

سيدهاشم وفائي

شعر ميلادحضرت معصومه س


سائلم، لطف دمادم خواهم

نفس آلوده‌ام و دم خواهم

کَم تو نیز چو اقیانوس است

قانعم، از کرمت ، کم خواهم

بی کسم در ره تقوی و عمل

از عنایات تو همدم خواهم

تا نَیُفتم به ته چاه گناه

از تو یک رشتۀ محکم خواهم

راه من تا به حرم طولانی است

بهر خرجی، دو سه درهم خواهم

بغض عشقم شده پنهان به گلو

به گل چشم، چو شبنم خواهم

خواهر حضرت سلطان رئوف

اَبرم و بارش نم نم خواهم

بوی عطر شهدا می آید

بهر دل نوحۀ ماتم خواهم

جشن میلاد تو از درگه تو

رزق و روزیِ محرم خواهم

می رسد عطر و بوی کربلا

راهیم کن به سوی کربلا

اميرعباسي

شعر ميلادحضرت معصومه س


مرغ دل من که میل گندم دارد

پرواز میان مشهد و قم دارد

مائیم کبوتران بین الحرمین

یک کشور از این دو جا تنعّم دارد

×××

تا دل کرم فاطمه را می بیند

خاک قدم فاطمه را می بیند

هر کس که به شهر قم مشرّف گردد

این جا حرم فاطمه را می بیند

محمود ژوليده

شعر ميلادحضرت معصومه س


تا دل غمزده را شور و نوایی ندهند

 دیدگان را زکرم اشک و بکایی ندهند

 قلب عاشق به خدا گر حرمَ الله شود

 فرصتش بر عمل جرم و خطایی ندهند

 تا روی دلبر ما کعبه ی اهل نظر است

 عارفان، دل به دو صد ملک و بنایی ندهند

 تا ز معشوق نیاید خبر از بهر وصال

 عاشقان را خبر از وصل و جدایی ندهند

 دردمندی قدم اول این راه بود

 تا نخواهند، تو را درد و بلایی ندهند

 بنده را وقت سحر مَحرم اسرار کنند

 آدمی را به جز این قدر و بهایی ندهند

 بی گمان هر که به دنبال هوا و هوس است

 لحظه ای بر دل او نور و ضیایی ندهند

 مرغِ در بندِ قفس را پر پروازی نیست

 تا که او را خبر از روز رهایی ندهند

 درِ بیت الشرف اهل کرم باز اما

 هر کسی را به خدا اذن گدایی ندهند

 شد مدال شرف و عزت ما عشق علی

این نشان را که به هر بی سر و پایی ندهند

 هر که شد صاحب عز و شرف و جاه، او را

 حرم و بارگه و صحن و سرایی ندهند

 تا که در سینۀ ما عشق تلاطم دارد

 تا ابد خطه ی ایران حرم قم دارد  

 ای ز یمن قدمت ارض و سما نورانی

 دیده ی عرش نشینان ز شعف بارانی

 ز تماشای رخت، حور و ملک مست شوند

 همه مدهوش بمانند ازین حیرانی

 در حریم ملکوتی تو باشد بانو

 حضرت روح الامین را شَرف دربانی

 رنگ رخساره خبر می دهد از سِرِ درون

 که تو اسرار و علوم علوی می دانی

 گرچه از نسل رسول عربی می باشی

 هاشمی زاده و از سلسلۀ شاهانی

 بارها گفته ام و تا به ابد می گویم

 که تو شهبانو ی جود و کرمِ ایرانی

 گوییا زینب کبری به سخن می آید

 هر زمانی که خطابه به جهان می خوانی

 جلوه ی فاطمی ات همچو برادر باشد

 بی جهت نیست که مانند رضا می مانی

 زین سبب خواسته در آل علی  حضرت حق

 تو کریمه شوی و منصب او سلطانی

 هرکه دلتنگ مدینه ست به قم می آید

 تا کند گریه به یاد حرمی پنهانی

 از کرم گر که نگاهم نکنی می میرم

 می شود سهم دلم بی سر و بی سامانی

 کعبه ی مردم قم، قبلۀ حاجات تویی

 روح ایمان و دعا، عمه ی سادات تویی

 آمدی پاک ترین جلوه ی داور باشی

 و گل یاس بهشتیِ معطر باشی

 وارث علم نبی، محرم اسرا خدا

 آمدی عالمه ی آل پیمبر  باشی

 عصمت الله شوی چون که خدا خواسته بود

 تا تو معصومۀ ذریۀ حیدر  باشی

 آمدی بهر رضا دلبر و دلدار شوی

 زینب ثانی دوران برادر باشی

 آمدی زنده کنی خاطرۀ زهرا  را

 حضرت فاطمه ی موسیِ جعفر باشی

 شوره زار قم و تصویر بهشت حرمت

 تشنگان را زکرم، زمزم و کوثر باشی

 تا کند عفو خدا خیل گنه کاران را

 آمدی شافعه ی عرصه ی محشر باشی

 عمر کوتاه تو یادآور عمر زهراست

 اینچنین جلوه گر روضه ی مادر باشی

 زندگی ات غم و اندوه و بلا با خود داشت

 و خدا خواست که اینگونه تو مضطر باشی

 همچنان زینب کبری دلت آزرده شود

 داغدار غم صد لاله ی پرپر باشی

 بارها شکر نرفتی به اسیری که دگر

 شاهد سنگ زدن بر سر دلبر باشی

 روضه سربسته بخوانم که کنم ختم کلام

 وای از کرب وبلا و سفر کوفه و شام

محمدجوادغفاريان

شعر ميلادحضرت معصومه س


دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد

کنار درب حرم، بین زائران گم شد

نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد

دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد

به یاد مسجد و باب الجواد افتادم

سرود عاشقی ام، یا امام هشتم شد

به محض بردن نام امام آینه ها

لبان آینه هایت پر از تبسّم شد

به استحاله کشاندی مرا به لبخندی

دو چشم مملو اشکم، دو خمره ی خم شد

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

از آب شور حرم، شوق و شور می گیرم

وضو برای تشرّف به طور می گیرم

ستاره ام، که در این آسمان ظلمانی

از آفتاب حضور تو نور می گیرم

چقدر زائر عاشق شبیه کودکی ام

ضریح مرقدتان را به زور می گیرم

چه افتخار عظیمی ست آمدی این جا

عجیب نیست که حسّ غرور می گیرم

برای رد شدنم از پل صراط جزا

ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت  

نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت

بَرَد ز خاطره ها غصّه ی فراق بهشت

رواق های حریمت بهشت نور و بلور

بلند گنبد نورانیت، چراغ بهشت

مدام روز قیامت پی تو می گردم

نمی روم به جهنّم، و یا سراغ بهشت

شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب

بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت

منم مدیحه سرایی که آرزو دارم

جوار باغ تو باشم، شده کلاغ بهشت!

سلام بر تو و بر خاندان اطهارت

سرم به زیر قدوم تمام زوّارت

وحيدقاسمي

شعر ميلادحضرت معصومه س


چشم دلم به سمت حرم باز می شود

با یک سلام، صبح من آغاز می شود

پر می کشد دلم به هوای طواف تو

وقتی که لحظه، لحظه ی پرواز می شود

قفل دلم شکسته کنار درِ حرم

از مرقدت دری به جنان باز می شود

فهمیده ام ز حکمت ایوان آینه

این جا دل شکسته سبب ساز می شود

کو چشم روشنی که ببیند در این حرم

هر روز چند مرتبه اعجاز می شود

اعجاز توست این که دلم یا کریم توست

قلب تپنده ی حرم قم، حریم توست

این جا بهشت دختر موسی بن جعفر است

از نفحه ی شهود و تجلّی معطر است

بر پا شده است مکتب قرآن و اهل بیت

دارالعلومِ مریم آل پیمبر است

این جا کلید علم و فقاهت ارادت است

خاک در حریم تو علامه پرور است

چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست

این جا چقدر چشمه ی جوشان کوثر است

تنها پناهگاه دلم صحن آینه ست

وقتی دلم از آه زمانه مکدر است

هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل

دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است

صحن تو غرق بوی گل یاس می شود

این جا حضور فاطمه احساس می شود  

با آن که هست هر دو جهان مال فاطمه

این جا دمیده کوکب اقبال فاطمه

بی اختیار پای ضریحت رسیده است

هر زائری که آمده دنبال فاطمه

دارد تمام مرقد تو بوی آسمان

این جاست سایه سار پر و بال فاطمه

فرمود آشیانه ی‌ امن الهی است

صحن و سرای تو، حرم آل فاطمه

خورشید آل فاطمه از راه می رسد

هر سال ما اگر که شود سال فاطمه

ای عمه ی امام زمان! کاش در حرم

یک صبح جمعه لایق دیدار می شدم

خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا!

محبوبه ی حبیب خدا إشفعی لنا!

آرامش و قرار دل ثامن الحجج

ای زینب امام رضا إشفعی لنا!

عصمت دخیل بسته به پرهای چادرت

ای آفتاب حُجب و حیا إشفعی لنا!

در هر سحر به سوی ضریح اجابتت

می آورم دو دست دعا إشفعی لنا!

روی سیاه و بار گناهان ما کجا؟!

لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا!

مهر و ولایتت شده حبل المتین ما

در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا!

یوم الحساب تو همه امید شیعه ای

تنها نه شیعه اهل جهان را شفیعه ای

با حبّ تو کسی که دلش را محک زده

طعنه به پارسایی حور و ملک زده

سرشار از زلالی نور یقین شود

در مرقد منور تو قلب شک‌زده

از چشمه های فیض تو سیراب می شود

هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده

تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست

بر گنبد تو دست توسل فلک زده

شب های جمعه طوف حرم می‌ کنم ولی

گویا کسی به زخم دل من نمک زده

دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا

قلبم برای دیدن شش گوشه لک زده

امشب گره گشاست دم یا رضا رضا

در دست توست تذکره ی کربلای ما

يوسف رحيمي

شعر ميلادحضرت معصومه س


ای پناه اهل محشر عید میلادت مبارک

ای همه روح مطهّر عید میلادت مبارک

ای رخت مرآت مادر عید میلادت مبارک

ای گل باغ پیمبر عید میلادت مبارک

ای قم از خاکت معطّر عید میلادت مبارک

دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

ای سلام چارده معصوم بر جان و تن تو

نام تو معصومه و عصمت گلی از دامن تو

بضعۀ موسایی و قم گشته طور اَیمن تو

پا به چشم قم نهادی قلب قم شد گلشن تو

یافت این خاک از تو زیور عید میلادت مبارک

دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

نور از هر سو به ایوان طلایت سجده آرد

حور بر خاک قدوم زائرت صورت گذارد

جود با کلِّ وجودش هر چه دارد از تو دارد

دانش از گلدسته‌هایت بر سر فیضیّه بارد

علم را صحن تو سنگر عید میلادت مبارک

دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

دخت و اخت و عمۀ‌ سه حجت داور تویی تو

پارۀ تن بر رسول و احمد و حیدر تویی تو

فلک استقلال ملک شیعه را لنگر تویی تو

گر در جنّت ز قم وا می‌شود، آن در تویی تو

بضعۀ یاسین و کوثر عید میلادت مبارک

دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

قبه‌ات را اقتدار قبۀ الخضراست، آری

تربت تو تربت گمگشتۀ زهراست، آری

زائر تو زائر صدیقۀ کبراست، آری

صورتت را صورت انسیۀ الحوراست، آری

نخل «میثم» از تو پر بر عید میلادت مبارک

دختر موسی ابن جعفر عید میلادت مبارک

استادسازگار

شعر مدح حضرت معصومه س


با روی سیاه و بارِ سنگین گناه

با خجلت و شرمساری و حال تباه

بر حضرت معصومه گرفتیم پناه

یا فاطمه اشفعی لنا عندالله

آيت الله صافي گلپايگاني

شعر ميلادحضرت معصومه س


کرامت  هست آن جایی  که  سائل می شود پیدا

اگر چه دست و پـا گم می شود، دل می شود پیدا

گره  از  مشهد و  قم  وا نگشته بر نخواهد گشت

برادر  خواهری  اینگونه  مشـکل  می شود  پیـــدا

ز هر  دلــشوره  ای  دل  را  به  دریــای  تو باید زد

که  قدر  اشک  از  امواج  ساحل  می شود  پیدا

دل  ایران  ز  لطف  سایه ی  خورشید مشهد گرم

و قم همشیره اش چون ماه کامل می شود پیدا

دو  دلبر  از  جناب  حضرت  موسی بن جعفر چون

حسین  و  زینبی  حیدر  شمایل  می شود  پیدا

بدون  زهر  هم  معصو مه ی  دور  از رضا می مرد

مـــثالش  زینـب کبـــری، دلایـــل  می شود  پیــدا

صابرخراساني

شعر ميلادحضرت معصومه س


مثل دلتنگی یک رود که تنها می رفت

او فقط داشت به پابوسی دریا می رفت

داشت خورشید هم از طوس نگاهش می کرد

زائر آینه با شوق تماشا می رفت

صبح روزی که قدم بر سر این خاک گذاشت

آفتاب از قدمش بود که بالا می رفت

توی این دشت فقط یک گل مجنون روئید

آن هم آن بود که در حسرت لیلا می رفت

" اشهد انّ رضا " را سر هر ماذنه برد

این چنین عشق به هر گوشه دنیا می رفت

وقتی از زمزمه آمدنش می گفتند:

به خداوند خراسان دل مولا می رفت

چهارده مرتبه تکرار شد و فاطمه شد

و از آن پس همه گفتند: که زهرا می رفت..

***

آن قدر رفت که در ثانیه ها هم گم شد

بعد آن سوی زمان پنجره ای در قم شد

و همین زائره سبز زیارتگاهش

در پرواز به سمت حرم هشتم شد

گوشه چادر او روی سر قم افتاد

کآفتاب آمد و تاریکی شیطان گم شد

خاک قم عطر گل یاس گرفت و آن گاه

قم مدینه شد و او فاطمه دوم شد

یازده  کعبه به همسایگی اش آمده اند

یازده مرتبه این جا حرم مردم شد

جمع بودند در این جا همگی تا این که

جمکران آمد و همسایه این خانم شد

**

لطف همسایگی اش بود؛ که احسان می ریخت

بر سر سفره او این همه مهمان می ریخت

بر لب حوض برای همه ماهی ها

مثل یک حوریه با دست خودش نان می ریخت

مثل ابری که پر از مرحمت زهرا بود

بر دل تشنه این باغچه باران می ریخت

از دل مشرقی ای او چه بگوئیم که تا-

پلک می زد همه جا صبح خراسان می ریخت

یا بگویییم که با یک نگه زهرایش

دور تا دور علی این همه سلمان می ریخت

یا سحرگاه که آیات خدا را می خواند

در صفوف حرمش سوره انسان می ریخت

**

دختری را که پدر هم به فدایش بشود

آمده بود فدایی رضایش بشود

آمده بود کمی بار بلا بردارد

زینب قافله ی کرب و بلایش بشود

آمده بود که زینب سر مقتل برسد

آمده بود که این بار فدایش بشود

رحمان نوازاني

شعر ميلادحضرت معصومه س



مـیـدانِ آسـتـانـه و چـشـمی بـه گـنـبدت

درمـانـده و شـکـسـتـه و تـائـب کـنـارِ تـو

در دسـت های مسـئـلـتم یک سـلامِ داغ

در انـــتــظـارِ پــــاســخِ واجـــب کـنـارِ تـو

در انــعــکاسِ آیــنــه هــایــت ســروده ام

شـعـری بـرای حـضـرتِ صـاحـب کـنـارِ تـو

پـــروانــه وار دورِ حـــرم بــال مــی زنــنــد

روزی هــــزار عـــالــم و کاسـب کـنـارِ تـو

رویـای هـر کـبـوتـرِ شـیـدای صـحـن هـات

یـک آشــیـانِ گــرم و مـنـاســب کـنـارِ تـو

الـفـاظ هـم بـه اذنِ تـو اعـراب مـی دهـند

هـسـتـنـد جـار و جازم و نـاصـب کـنـارِ تـو

شیرین تر از حـلاوتِ سـوهانِ حاج حسیـن

هــر روز صــبـح درسِ مــکاسـب کـنـارِ تـو

محمدعابديني