شعر محرم
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم
چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود
تیر دشمن کمکم کرد که ابراز کنم

دست من باشد و راهی نشود باز کنم
سر و سریست میان من و مشک و سر و دست
کاش می شد که تو را با خبر از راز کنم
پاک کن چشم مرا تا که مبادا، گل من!
قامت سبز تو را سرخ برانداز کنم
دختری در دل خود گفت:«نباید پس ازین
روی زانوی کسی ناز شوم، ناز کنم»
عباس سودايي
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۲ ساعت توسط اصغر چرمي
|