شهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود
شهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود
بین روبه صفتان شیر خدا تنها بود
باب وحی از ستم اهل جهنّم می سوخت
شعله اش در جگر سوخته ی مولا بود
تا شود شعله ی آن آتش سوزان خاموش
عوض آب روان چشم علی ع دریا بود
یاس توحيد که نیلوفری از سیلی شد
اثرش بر گُل رخسار علی ع پیدا بود
ریخت دشمن به سر همسر مولا، مولا
بازویش بسته و چشمش به سوی زهرا س بود
هر که دشمن به علی ع بود به زهرا س می زد
عصمت الله زدن اجر ذوی القربی بود
چهار کودک به سوی مادرشان بود نگاه
نگه فاطمه س سوی حرم بابا بود
در که شد باز نفس در دل محسن پیچید
آه نشنیده ی او ناله ی وا اُمّا بود
دشمن آن دم که به بیت علوی برد هجوم
در آتش زده با فاطمه س زیر پا بود
«میثم» آن روز که بازوی علی ع را بستند
روز بر پا شدن صحنه ی عاشورا بود
+ نوشته شده در شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱ ساعت توسط اصغر چرمي
|