شعر ميلاد امام حسن ع
آن که در ماه خدا شد ماه بی همتا تویی آن که بر دوش رسول الله دارد جان تویی آن که بخشیده است جان بر پیکر تقوا تویی آن که بربوده دل از صاحب دلان یک جا تویی آن که سر بسپرده بر آیین فرمانت منم من وان که بین دوستان گشته ثنا خوانت منم من ای شکسته خسته ای در شیوه صلح تو پیدا دوست از صبرت به حیرت دشمن از صلح تو رسوا جنگ کردی تا شود برنامه اسلام اجرا صلح کردی تا قیام کربلا گردید بر پا صلح و صبرت بود دام دیگری بر خصم غافل ور نه هرگز آشتی با هم ندارد حق و باطل تو همان مردی که در جنگ جمل شمشیر بستی چون علی در حین چالاکی به سدر زین نشستی قلب لشکر را دریدی پشت دشمن را شکستی رشته جان گَلان را بی امان از هم گسستی مر مرا باور نیاید دست روی هم گذاری خواستی آن جا گلوی کفر را در هم فشاری تو ولیّ حقی و حق خوانده بر هستی امامت صبر شد پیروزیِ اسلام در صلح و قیامت وحی منزَل هست مانند کلام الله پیامت وین نباید برد جز با عزت و تمجید نامت میثم این الهام را از آیه قرآن گرفته با تولای تو در دل پرتو ایمان گرفته
استادسازگار