شعر شهادت عبدالله ابن الحسن ع
كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده نگران شد نكند چنگِ عدو افتاده پر گرفت از حرم و عمه به گَردش
نرسید دید از اسب به گودال به رو افتاده سنگ و تیر از همه سو خورده، سنان
از پهلو لشكری زخم به جان و تنِ او افتاده پاره شد بندِ دلش از تهِ دل آه
كشید سایه ی تیغ به گودیِ گلو افتاده شمرها نقشه كشیدند كه حالا چه
كنند دید تا قرعه به پیچاندۀ مو افتاده خویش را در وسطِ معركه انداخت
و بعد در شبِ گریه حماسی غزلی ساخت
و بعد سنگ دل تیغ كشیدی كه سرش را بِبَری؟ هر قَدَر سهمِ تو شد بال و پرش
را بِبَری؟ دست و پا می زند و آخرِ كارش
شده است! پاك وحشی شده ای تا جگرش را بِبَری؟ با وجودی كه ندارم زِرِه و تیغ
مگر مُرده باشم بگذارم كه سرش را
بِبَری همه ی عمر به چَشمِ پسرش دیده
مرا سعی كن از سرِ راهت پسرش را بِبَری سپر افتاده ز دستش، سپرش می گردم باید اوّل بزنی تا سپرش را بِبَری در خورش نیست اگر بازوی آویز
به پوست جانِ ناقابلِ من هدیه ی ناچیزِ
عموست می شود لایق قربانی دلبر باشم آخرین خاطره ی این دمِ آخر باشم لذتی بهتر از این نیست كه با
سینه ی سرخ در پری خانه ی چَشمِ تو كبوتر
باشم آخرین خواسته ی من به یتیمی این
است به رویِ سینه ی پُر مِهرِ تو
بی سر باشم اسب ها نعل شده راهی گودال شدند بین این قائله ی سخت چه بهتر
باشم به تلافیِ در آوردنِ تیر از گلویم می شود از سر نِی سایه ی اصغر
باشم؟
علیرضا شریف
درسي كه سیرهی مقام معظم رهبری برای همه دارد، پرهیز از شعارزدگیِ صِرف و توجه به عمق است. یعنی جوانان پرشور و انقلابی باید بخش عمدهی انرژی و توان خود را بر عمقدادن به معرفت دینی و بصیرت خود و پیگیری مطالبات مهم رهبری متمركز كنند