لب گودال ، زمین خورد و به دریا افتاد

آنقدر نیزه تنش دید که از پا افتاد

سنگ ها از همه سو سمت عمو آمده اند

یک نفر در وسط معرکه ، تنها افتاد

بر روی خاک که با صورت خونین آمد

تیرها در همه جای بدنش جا افتاد

در دهانی که پر از خون شده ، بی هیچ خبر

نیزه ای آمده و ذکر خدایا افتاد

عرق مرگ نشسته است به پیشانی او

بر سر سینه کسی آمده با پا افتاد

زیر شمشیر غمش رقص کنان آمده ام

قرعه ی کار به نام من شیدا افتاد

بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند

که چنین پای دَم آخرش از پا افتاد

بازویم ارثیه ي فاطمه باشد که کبود

پیش چشمان پُر از گریه ی بابا افتاد

خوب شد مثل پدر ، مثل عمو عباسم

سر ِمن در بغل حضرت آقا افتاد

 خوب شد کشته شدم ، اهل حسد ننوشتند

پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد