روضه عبدالله ابن حسن ع روضه گودال قتلگاه التماس دعا
لب گودال ، زمین خورد و به دریا افتاد
آنقدر نیزه تنش دید که از پا افتاد
سنگ ها از همه سو سمت عمو آمده اند
یک نفر در وسط معرکه ، تنها افتاد
بر روی خاک که با صورت خونین آمد
تیرها در همه جای بدنش جا افتاد
در دهانی که پر از خون شده ، بی هیچ خبر
نیزه ای آمده و ذکر خدایا افتاد
عرق مرگ نشسته است به پیشانی او
بر سر سینه کسی آمده با پا افتاد
زیر شمشیر غمش رقص کنان آمده ام
قرعه ی کار به نام من شیدا افتاد
بعد از این دست من و دامن آن سرو بلند
که چنین پای دَم آخرش از پا افتاد
بازویم ارثیه ي فاطمه باشد که کبود
پیش چشمان پُر از گریه ی بابا افتاد
خوب شد مثل پدر ، مثل عمو عباسم
سر ِمن در بغل حضرت آقا افتاد
خوب شد کشته شدم ، اهل حسد ننوشتند
پسر مرد جمل از شهدا جا افتاد
+ نوشته شده در شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۱ ساعت توسط اصغر چرمي
|