شعر ميلاد امام حسن ع


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ



مديـنـه شـد مُـنـوّر از نور تَجلّاي حسن

مــاه ضيافت خدا مَحو تماشاي حسن

اي شده مَحوِِ روي او شمسُ قَمَر جُداجُدا

نور زمين و آسمان از رُخ زيباي حسن

در انتظارِ مقدمش ملائكه به صَف شدند

سُرمه ي چشم عاشقان خاك كف پاي حسن

چهره ي نوراني او دل بَرَد از مَلائكه

حور و مَلَك مَحوِ گُل روي دِلاراي حسن

دستم اگر به تُربتِ پاك حسن نمي رسد

نَجف رَوَم به مرقد و حريم باباي حسن

اصغر چرمي

شعر ميلاد امام حسن ع


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ


با جلوه گري صفاي گُلشن مي شد

از نـور حَسَن مدينه روشن مي شد

بـا دسـت نَـحـيـف در مـيـان كـوچـه

بر مادر خود دعاي جوشن مي شد

اصغر چرمي


شعر ميلاد امام حسن ع



اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ

در مكتب ما تويي كه فريادرسي

هرگز نرويم دور هر خار و خَسي

اي واي اگـــر روز قـيـامــت آقـــا

با برگ برات خود به دادم نرسي

اصغر چرمي

شعر ميلاد امام حسن ع


شعر و غزل برای تو گفتن عنایت است

 از بس که لطف حضرتتان بی نهایت است

 این جا سیاه کردن دفتر عبادت است

 اصلاً به افتخار تو ماه ضیافت است

 ابر کرم ببار که هنگام رحمت است

از گوشه های لعل لبت می چکد عسل

 دیوانۀ تو بوده و هستیم از ازل

 آقا بگیر دست مرا نیز لااقل

 ای قهرمان عرصۀ پیکار در جمل

 وقتی قیام می کنی اصلاً قیامت است

خاکی تر از تمامی شاهان عالمی

 زیباترین سرودۀ دیوان عالمی

 در امتداد دست تو چشمان عالمی

 قربان خال هاشمیت جان عالمی

 آن نقطه ای که نقطۀ آغاز خلقت است

ای سفره دار شهر نبی ای بزرگوار!

 ای توده های ابر کرم! بر زمین ببار

 وا می کنم به نام تو لب های روزه دار

 هرگز نمی روم به خداوند زیر بار

 باور نمی کنم که مزار تو خلوت است

تا می وزید بوی شما در فضای شهر

 می آمدند مردمی از جای جای شهر

 در ازدحام، کوچه و پس کوچه های شهر

 تا بنگرند جلوۀ یوسف نمای شهر

 یعنی نگاه کردن رویت عبادت است

بر سفره هاست روزی و ماهانه هایتان

 گرمی گرفت خانۀ پروانه هایتان

 دیوانه ایم و عاشق دردانه هایتان

 سنگین شده ز پستی ما شانه هایتان

 این عبد رو سیاه چه اسباب زحمت است

با قاتلت چگونه به یک خانه زیستی

 زخم زبان شنیدی و هر شب گریستی

 باید که پای درد صبوری بایستی

 یا للعجب! کریم مدینه! تو کیستی؟

 درد تو درد بی کسی و درد غربت است

دشنام ها شنیده ولی خنده می کنی

 دشنام داده را تو چه شرمنده می کنی

 هر کیش را به دین خودت بنده می کنی

 تو خاطرات فاطمه را زنده می کنی

 یک گوشه نگاه تو ما را کفایت است

در بین بچه ها ز همه مادری تری

 یعنی تو از تمامیشان کوثری تری

 با این عبای سبز، تو پیغمبری تری

 پایش بیفتد از همه شان حیدری تری

 شمشیر هم به دست تو تمثال غیرت است

کم کم به روضه پای مرا می کشی خودت

 شمع مذاب در وسط آتشی خودت

 پس طعم درد فاطمه را می چشی خودت

 در این مسیر روضه مرا می کشی خودت

 در روضه ات هلاک شدن هم شهادت است

اميرحسين الفت

شعر ميلاد امام حسن ع


ای علوی ذات و خدائی صفات

صدرنشین همۀ کائنات

سید سالار شباب بهشت

دست قضا و قلم سرنوشت

زادۀ طوبی و بهشت برین

نور خدا در ظلمات زمین

نور دل و دیدۀ ختمی مأب

سایۀ از پرتو نور خدا

علت غائی همۀ ممکنات

عمر ابد داد به آب حیات

پاکترین گوهر نسل بشر

از همه خوبان جهان خوبتر

جد تو پیغمبر نوع بشر

جن و ملک بر قدمش سوده سر

صاحب عنوان بشیر و نذیر

بر فلک و حسی سراج منیر

آینۀ پاک که نور خدا

تابد از این آینه بر ما سوا

باب تو سرسلسلۀ اولیاست

چشم پر از نور خدا مرتضی است

مادر تو دخت پیمبر بود

آی های از سورۀ کوثر بود

پرده نشین حرم کبریا

فاطمه آن زهرۀ زهرای ما

عاشق کل حضرت سلطان عشق

خون خدا شاه شهیدان عشق

باز تو ز یک گوهر و یک مادر است

ظل خدائی تواش بر سر است

آینه ی ذات محمد نما

حسن خدائی حسن مجتبی

نام حسن روی حسن خو حسن

نور خدا چارمی پنجتن

آیۀ تطهیر به شأن شماست

حکم شما امر اولوالامر ماست

سینۀ سینای شما طور وحی

نور شما شاخه ای از نور وحی

در رمضان ماه نشاط و سرور

ماه دعا ماه خدا ماه نور

نور فشان شد ز دو سو آسمان

در دو افق تافت دو خورشید جان

وحی خدا از افق ایزدی

نور حسن از افق احمدی

مشگ و گلابی به هم آمیختند

در قدح اهل ولا ریختند

ای رمضان از تو شرف یافته

نور تو بر جبهۀ او تافته

نیمۀ ماه رمضان عزیز

گیسوی مشگین تو شد مشگ بیز

نور خدا تافت در آن روی ماه

خاصه از آن چشم بدشت سیاه

سرخی گل عکس گل روی توست

ظلمت شب سایۀ گیسوی توست

روز که خورشید درخشان صبح

سر زند از چاک گریبان صبح

ای رخ تو در رمضان بدر ما

هر سر موی تو شب قدر ما

دیده که بی نور تو شد کور به

سر که به پای تو نه، در گور به

بعد علی شاخص عترت توئی

وارث میراث نبوت توئی

مصلحت ملت اسلام و دین

کرد تو را گوشۀ عزلت نشین

هیچ گذشتی چو گذشت تو نیست 

آنکه ز شاهی بکشد دست کیست

صبر هم از صبر تو بی تاب شد

کوزه شد و زهر شد آب شد

بعد شهادت نکشید از تو دست

تیر شد و بر تن پاکت نشست

سبزه بر آمد ز گلستان دین

تارخ تو سبز شد از زهر کین

ریشۀ دین گشت همایون درخت

تا ز تو خورد آن جگر لخت لخت

ملت اسلام که پاینده باد

مشعل توحید که تابنده باد

هر دو رهین خدمات تواند

شکر گذارندۀ ذات تواند

تا ابد ای خسرو والا مقام

بر تو و بر دین محمد سلام

طبع ریاضی که گهر ریز شد

زان نظر مرحمت آمیز شد

سيدمحمدعلي رياضي

شعر ميلاد امام حسن ع


این ماه رسول است که از ماه صیامش

پیوسته درود و صلوات است و سلامش

برتر بوَد از منقبت و مدح خلایق

قدر و شرف و عزت و اجلال و مقامش

روشن شده چشم علی از پرتو حسنش

شیرین شده کام نبی از شهد کلامش

هم فوج ملایک همه افتاده به خاکش

هم خیل نبیّین همه خواندند امامش

رضوان اگر از دوستی‌اش دست بدارد

والله قسم بوی بهشت است حرامش

دشنام شنیدن کرم و لطف نمودن

این است همان عادت و احسان و مرامش

بر آب بقا ناز کند تا صف محشر

گر خضر گذارد لب خود بر لب جامش

در حسن خداییش ببینید و ببینید

خلق خوش جد خوی پدر عصمت مامش

از بس‌که حسن در حسن است‌و همه حُسن است

از سوی خداوند حسن آمده نامش

نبْود عجب آرند اگر دست توسّل

خیل ملک از عرش به مرغ لب بامش

فریاد حسین‌بن علی داشت سکوتش

شمشیر شرر بار علی بود پیامش

بر تربت بی‌شمع و چراغش بنویسید

والله قسم صبر حسن بود قیامش

زیباتر و بالاتر از این است که هر صبح

یا مهر بخوانند و یا ماه تمامش

بالله نگفتند نگفتند نگفتند

گویند اگر خلق جهان مدح مدامش

من خارم و اوصاف گل از خار نیارید

ایـن کـار جـز از خالق دادار نیاید

استادسازگار

شعر ميلاد امام حسن ع


از گلستــان ولا عطــر بهــاران می رسد   

نغمــۀ مرغـان جنّت با هـزاران می رسد

با بهار عشـق ای دل سـاز همـراهی بزن   

   کز طرب گلبانگ شادی با بهاران می رسد

تا که مـرهــم بر دل خشکیـدۀ یاران نهد    

  زآسمــان ها بر زمین پیغام یاران می رسد

گرکه اشک شوق می شوید ز چهره گرد غم   

  مـرهـم زخـم دل چشم انتظاران می رسد

رنگ نومیدی ز سینه پاک کن کز شهـر نور   

   پیــک امّیــــد دل امیـــدواران می رسد

پاکتر از آب و آئینه ست این گُل، گوش کن      

این طنیــن زمــزمـه از جویباران می رسد

هیچ می دانی که می آید، که دل شد بیقرار      

  چشـم دل واکن قرار بی قــراران می رسد

از بهشت فاطمی  اکنــون گل زیبـا رخی     

  باصفـاتر از زلال چشمــه ساران می رسد

گرکه خندد فاطمه از شوق، همــراه نسیم    

  عطـر یـاس مـرتضی بر گلعذاران می رسد

نیمــۀ مــاه خـدا از یمـن میـلاد حسـن      

نامــۀ عفـو گنــه بر روزه داران می رسد

سجدۀ شکر آورم، کز مهر و الطـاف خـدا     

  روح ایمــان همه سجده گذاران می رسد

خاکبوسان ولایت در رهش صف بسته اند       

آسمــان عشق و مهر خاکساران می رسد

گر همــه جمعنــد بر راه کـریم اهلبیت        

عطـر جـودش برمشام جان یاران می رسد

درشب میلاد دریای فضیلت، عشق گفت

ای «وفائی» گوهر گوهر نثاران می رسد

سيدهاشم وفايي

شعر ميلاد امام حسن ع


با  تیـغ  نـظر سیـنه ســپر آمده بــودی

 دنبـــال  سر چـــند نفــــر آمـــده بــودی

روبنـــد نینداخته لــشکر  سپر انداخت

تـو در جـــمــل انـگار جـگر  آمده بودی

در جنگ، علی دست به شمشیر نمی برد

وقتی کـه تــو  هـمراه پــدر آمـده بودی

فرصت نشد اصـحاب کــنار تــو بجـنگند

تـو یـک تـنه آنقدر قـدر  آمده بــودی

که حس من این است لبی نشنه نمی ماند

در کربـبلا هـم تـو  اگـر آمده بــودی

من معـتقدم کربـبلا جای تـو خالی ست

جای حرم و گنبد زیــبای تو خالی ست

صابرخراساني

شعر ميلاد امام حسن ع


ما را نوشته اند برای گدا شدن

کوچک شدن فقیر شدن خاک پا شدن

داده به ما غلامی اولاد فاطمه

ظرفیت طلا شدن و کیمیا شدن

این نوکریِ محض، می ارزد به نعمت

آدم شدن، بزرگ شدن، با خدا شدن

گشتیم زنده از علی و خانواده اش

امّید ما حسین و حسن را فدا شدن

هرگز به کار خلق دخالت نمی کنیم

ما را بس است خاک درِ مجتبی شدن

ما مست مست قطره ای از حوض کوثریم

دیوانگان لطف ولیعهد حیدریم

ای اولین ستاره ی شب های فاطمه

نامت شنیدنی است ز لب های فاطمه

پیچیده ذکرِ خیر تو از عرش تا به فرش

اول امامزاده ی دنیای فاطمه

از آن زمان که پلک دو چشم تو باز شد

شب ها تمام شد شب احیای فاطمه

مادر تو را به عشق ولایت بزرگ کرد

صفین رفته ای و جمل جای فاطمه

آگاه کن مرا ز مقامات مادرت

تعریف کن کمی ز مصلای فاطمه

کِی می رسد به خوبیِ تو شاهزاده ای

«تو مادری ترین پسر خانواده ای »

خورشید زیر سایه ی تو جلوه گر شده

شب در کنار نام شریفت به سر شده

یاد آورِ جوانیِ سردارِ خیبری

عباس در سپاه تو مرد خطر شده

هر کس که بیشتر به تو عرض ادب کند

آرامش قیامت او بیشتر شده

طعنه به عمر نوحِ نبی می زند حسن

عمری که با بهانه ی عشق تو سر شده

چون روز روشن است، مقام تو حسین

خوار دو چشم های زنی فتنه گر شده

لعنت به آنکه چشمِ ندیدِ تو داشته

آن که بنایِ بی کسی ات را گذاشته

ما را نوشته اند گدایان محضرت

دیوانه و اسیر و گرفتار و نوکرت

ما آمدیم تا که غریبیت کم شود

ما آمدیم تا که بگردیم قنبرت

ما را قسم به جان حسینت محل بده

مانند قاسمیم اسیر برادرت

ما آمدیم محض رضایت عوض شویم

ما را تو سر به راه نما! جان مادرت

در روز رونمایی گنبد طلایی ات

ما را قبول کن تو به عنوان کفترت

نفرین به آن که با تو در افتاد یا حسن

کِی می شود بقیع تو آباد یا حسن

ای مقصد تمامی امَّن یجیب ها

ای نسخه نهایی جمع طبیب ها

صلحت حماسه بود و سکوت تو اقتدار

ای مرد سر فراز فراز و نشیب ها

در شهر با وجود تو تنها کسی نبود

تو بی کسی و یار تمامِ غریب ها

تو وارثِ تمامِ غریبیِ حیدری

ای مو سفیدِ خدعه و مکر و فریب ها

تاریخ مانده است چرا در سپاه تو

خالی است جای عابس و حُرّ و حبیب ها ؟!

مادر که رفت غربت و غم یاور تو شد

اف بر زمانه قاتل تو همسر تو شد

محمدحسين رحيميان

شعر ميلاد امام حسن ع


ای عاشقان به حُسن حسن ابتدا کنید

بر خلق و خوی فاطمی اش اقتدا کنید

باید که ما شبیه حسن مادری شویم

پس اقتدا به سیرۀ خیر النسا کنید

آری حسن به جود و کرم مادری تر است

کافی است اینکه قصد توسّل بجا کنید

لطف کریم زودتر از عرض حاجت است

دست طلب اگر بسوی مجتبا کنید

یعنی کریم زادۀ آل الکریم هاست

دستی به سفرۀ علیِ مرتضا کنید

هیبت ز مصطفی بَرَد و سطوت از علی

خوبست هر دو را طلب از مصطفا کنید

یک سر به بیت وحی ز باب الحسن زنید

دل را به زادگاه حسن آشنا کنید

این خانواده روزه به او باز می کنند

افطارِ نیمه را به لب یار وا کنید

معراج مصطفی به روی دست فاطمه است

یعنی بهشت، خانۀ دربست فاطمه است

بیت علی است مرکز راز و نیاز عشق

محرابِ خانه است و دو رکعت نماز عشق

باید به بیت وحی عبادت کنیم و بس

بی حبّ اهل بیت مَجو رمز و راز عشق

باید رَهی به بندگی اش دست و پا کنیم

داده خدا به دست حسن این جواز عشق

هر عشق بی جوازِ حسین و حسن خطاست

ننگی است در درون فضای مَجاز عشق

ما دین خویش را ز حسن بر گرفته ایم

روزی که شد به کشور ما اهتزار عشق

ما را حسن ز جور سلاطین نجات داد

روزی که شد سپاه علی سر فراز عشق    

پرچم بدستِ ناموَرِ بوتراب بود

وقتی که آمدیم همه پیشواز عشق

هر کس که مدّعیِ فتوحاتِ مُلک ماست

اینجاست مُلک در مُلک حسن، یکّه تاز عشق

ما را خود از ازل وطنی آفریده اند

مُلک حسین را حسنی آفریده اند

شکرِ خدا که کرده حسن ذرّه پروری

دل را به یُمن مقدم خود کرده دلبری

ما را ز شیعیانِ خودش خوانده در دعا

زیبا و عاشقانه کند بنده پروری

با قرص مَه به نیمه، خدا هم نشان دهد

این مَه شده به روی حَسن حُسن محوری

چون صحبت از مکارم اخلاق می کند

ما را دهد نشانه ز خلق پیمبری

هنگام بذل ثروت خود مصطفایی است

هنگام جنگ شیرِ نرِ رزم حیدری

یک آن جدا ز حضرت زهرا نمی شود

بسکه سرشت و آب و گِل اوست مادری

صلحش برای شیعه هدایت به کربلاست

الحق کند برای برادر، برادری

مظلوم را سفارشِ یاری کند به خلق

دستور او مقابل ظالم دلاوری

با افتخار نام تو را می برم حسن

با اقتدار عشق تو را می خرم حسن

آقای ما که خسته ز عدوان نمی شود

تسلیم جز برابر سبحان نمی شود

سالار ما غریب میان سپاه خویش ...

جز از موالیان و محبان نمی شود

وای از دلش که جورِ جفاکار دیده است

هر مدّعی که بندۀ سلطان نمی شود

سجاده را  ز پای امامت که می کشد؟

اینقدر امام بی سر و سامان نمی شود!

نامش غریب و درد غریب و غمش غریب

تنها، چو او به عالم امکان نمی شود

با این همه زمین و زمان تحت امر اوست

خورشید پشت ابر که کتمان نمی شود

دریا شود مُرکّب و اَشجار هم قلم

یک سطر از فضایل جانان نمی شود

در مدح او تمام دَواوین شاعران

یک آیه از ستارۀ قرآن نمی شود

قبل از حسین اوست که بنیانگذار عشق

یعنی حسن ستارۀ دنباله دار عشق

ای یاد توست ذکر خدا یا امام حسن

وی دوّمین امامِ هُدی یا امام حسن

ای یاری اَت مقّدمِ حاجات عمر ما

ما را مکن ز خویش جدا یا امام حسن

کی گفته هیچ یار نداری در این جهان ؟!

عالم شود برات فدا یا امام حسن

در اوج غربتند در عالم موالی اَت

امّا کنند یاد خدا یا امام حسن

بیداریِ جهانِ بشر یاریِ شماست

این است انقلاب شما یا امام حسن

خواهند انبیاء غلامیِ درگهت

یارند اولیاء تو را یا امام حسن

بی شک تمام نصرت امّت بدست توست

تا می کنی دعا و ثنا یا امام حسن

وقتی کسی گدای حریم تو می شود

سلطان عالم است گدا یا امام حسن

عشق حسین از تو رسیده به شیعیان

امضای توست کرب و بلا یا امام حسن

محمودژوليده

شعر ميلاد امام حسن ع


امشب که شب اوج مناجات دل ماست

این مسجد و محراب خرابات دل ماست

با یار شب وصل و ملاقات دل ماست

بر مقدم دلدار مباهات دل ماست

حیف است که دور از رخ جانانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

امشب که در میکده ی عشق تو باز است

دست همه عشّاق بسوی تو دراز است

یا رب سببی ساز شب ماه حجاز است

با حضرت معشوق شب راز و نیاز است

وقت است که بر مقدم جانانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

یکروزه شده دلبر ما عید بگیرید

از معرفتش هدیه ی جاوید بگیرید

از دست حسین باده ی توحید بگیرید

وز مادر او برگه ی تائید بگیرید

اینجاست که واجب شده رندانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

با ماه خدا زمزمه ی یار بگیریم

از کام حسن تا سحر افطار بگیریم

هنگام سحر می طلبد سجده ی خونین

آن روز که ما روزه علی وار بگیریم

مجنون شده و با دل دیوانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

ما طاقت یک جلوه ی دلدار نداریم

حیف است که ما دیده ی دیدار نداریم

ظرفیّت هم صحبتی یار نداریم

با این همه با غیر حسن کار نداریم

ای کاش که در عشق کریمانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

بد مستی ما را مکن ابراز نگارا

با مستی مستان بنما باز مدارا

تقصیر لب لعل نگار است خدا را

خجلت زده کن مثل همیشه تو گدا را

موسی صفت از جلوه ی پیمانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

ای خوش سحری را که سر دار بمیرم

منصورم و چون میثم تمّار بمیرم

در حال ثنا خوانی دلدار بمیرم

سخت است که بیمار و گنهکار بمیرم

هر چند که یک گوشه غریبانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

آن بنده ی زشتم که خریدار ندارم

برده نفروشید که بازار ندارم

از خدمت ارباب کرم عار ندارم

در کوله به جز توشه ای از خار ندارم

خوب است که در کنج همین خانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

بد تر ز من ای خالق بخشنده نداری

همچون من خود باخته شرمنده نداری

مأموریت حضرت موساست بهانه

در خلقت خود بد تر از این بنده نداری

بیمارم و در پای طبیبانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

عمریست که جان در غم جانانه بسوزد

دل در غم یک دختر دردانه بسوزد

آن شمع که در گوشه ی ویرانه بسوزد

از غربت او غربت پروانه بسوزد

با دختر سلطان به عزا خانه بمیرم

مگذار که پشت در میخانه بمیرم

محمودژوليده

شعر ميلاد امام حسن ع


نیمه ماه رسید و قمری می آید

خبر آمد که مبارک سحری می آید

ماه در لاک خودش رفت و نیامد بیرون

تا شنید از خود او ماه تری می آید

رفت خورشید پی کار خودش تا گفتند:

صبح خورشید ز سمت دگری می آید

حاتم از فرط نداری به گدایی افتاد

تا شنید از همه بخشنده تری می آید

ای کرم زاده، کرم پیشه، کریم بن کریم

ای علی زاده ی از ریشه کریم بن کریم

ای حسن نام و حسن خلق و حسن جلوه حسن

کرده الطاف تو یک عمر به من جلوه حسن

همه را با کرم ات مست گدایی کردی

عبد بودی و خدا خواست خدایی کردی

لطف تو آمد و دلهای ولایی را برد

کرم ات آبروی حاتم طایی را برد

آنقدر جود نمودی که دلم بی تاب است

هر کجا اسم شما هست گدایی باب است

دو سه باری همه زندگی ات بخشیدی

دشمن ات را تو به بخشندگی ات بخشیدی

تو در اوجی و به پایین نظرها داری

تو عزیزی و به مسکین نظرها داری

به همه از کرم و لطف شما خیر رسید

کرم ات، هم به محبان تو، هم غیر رسید

سفره انداختی و این همه مهمان داری

تو خودت معجره ای، آیۀ قرآن داری

یک جهان عبد و گداهای پریشان داری

فکر کردم نکند ملک سلیمان داری!

مثل موسایی و اعجاز عصایت جاری است

نه نگفتی به کسی، دست عطایت جاری است

چه کسی مثل تو اعجاز مسیحا دارد؟

چه کسی مثل تو یک مادر زهرا دارد؟

چه کسی مثل تو باباش ولی الله است؟

هر که شد منکر آقاییِ تو گمراه است

ای کریمان همه در پیش عطایت بی چیز

ای کرامت ز وجود حسناتت لبریز

به جهانی همه دم  لطف و عطای تو رسید

چه کسی در کرم و جود به پای تو رسید؟

اسم تان آمد و گل های زمین وا شده اند

پیش پاهای شما جن و ملک پا شده اند

ای که در طایفۀ جود، کریم ات خواندند

مثل بسم الله رحمن رحیم ات خواندند

پای این سفره نشاندید و بفرما گفتید

باز انعام رساندید و بفرما گفتید

سر این سفره به والله نشستن دارد

روی ارباب خداییش که دیدن دارد

پسر شاه شدن شاه شدن هم دارد

پسر ماه شدن ماه شدن هم دارد

ای کریم از تو ما  هر چه بگویید رسید

دل من از تو به سر منشاء توحید رسید

مهدي صفي ياري

شعر ميلاد امام حسن ع


اینگونه اگر مست ترین مست جهانم

 شور حسن ابن علی افتاده به جانم

 جا نیست بنوشم، به سرم باده بریزید

 تا غرق شراب آیه‌ی تطهیر بخوانم

 در مأذنه‌ی میکده افزوده‌ خداوند

 یک «اشهد اَنّ الحسن»ی هم به اذانم

 افتادم از آن رویِ پُر از نور، به سجده

 بند آمد از آن زلفِ پر از تاب زبانم

 چون لوح و قلم مستم و صد بار نوشتم:

 من عاشق آقای جوانان بهشتم

دیدند جوان گشته و باز آمده حیدر

 از میمنه تا میسره مبهوت تو لشکر

 توفانی و چون برگ در اطراف مسیرت

 از اهل جمل ریخته بر روی زمین سر

 یک سوی تو ماه آمده یک سوی تو خورشید

 به به! به شکوهت وسط این دو برادر

 از آخرِ صف سر زده تیغ تو به اول

 از اول صف کشته نگاه تو به آخر

 ای ساقی افلاک که خاکی است مزارش

 ای صاحب صحنی که شراب است غبارش

در ساحل زیبای دو دریاست ظهورت

 ای هر دو جهان مست تو و ساغر نورت

 افطارِ علی بوسه‌ای از جام دو چشمت

 کوثر سر ذوق آمده از مستی و شورت

 با پای پیاده نرو ای قبله! تو بنشین

 تا کعبه سراسیمه بیاید به حضورت

 در کوچه، دلِ مرده‌ی من منتظر توست

 تا زنده شود رقص کنان، وقت عبورت

 از دست تو نان داشت عجب عطر عجیبی!

 این شعله‌ی عشق است مگر زیر تنورت؟

قاسم صرافان

شعر ميلاد امام حسن ع


این حرف ها حرف دل یک یا کریم است

غصه نخور ای دل خدای ما کریم است

از مشکلات اقتصادی بیم مان نیست

تا ذکر لب ها لا اله الّا کریم است

هرکس پی رزقش به هر در می زند لیک

روزی ما از روز اول با کریم است

آن که خدا ما را گدای او نوشته

یک چشمه یک دریا نه یک دنیا کریم است

امشب شب تغییر در ضرب المثل هاست

هر چه گدا کاهل بود آقا کریم است

آن کس که رزق عشق من را مینویسد

بر سینه ام نام حسن را مینویسد

چشم انتظار این سحر چشم سحر ها

در جستجوی این قمر چشم قمرها

کوه نمک آمد بگو هرجا که رفتی

شیرین تر از قند است اینگونه خبرها

مولا پدر شد مصطفی صاحب پسر شد

پس خوش به حال این پسر با این پدر ها

کوری چشم شور آن بیوه زنی که

می ترسد از فردای سبز این پسرها

باید عقیقه کرد باید حرز انداخت

باید بپوشانی رخش را از نظرها

مولای ما اسپند میسوزاند امشب

زهرا برایش چار قل میخواند امشب

آن حضرتی که عالمی در محضرش بود

از کودکی عیسا مرید منبرش بود

زهرا از او نوبر نمود آیات حق را

پیغمبری کوچک برای مادرش بود

العزةُ لله این ذکر شریف

نقش نگین حلقه ی انگشترش بود

پیش جذامی ها به رحمت می نشست و

هم سفره با هر مستمند کشورش بود

هر روز می لرزید اگر بین وضویش

از ترس قبر و خوف روز محشرش بود

با اینکه رفته حج پیاده بیست باری

گوید چه گویم پیش حق از شرمساری

فرمایشاتت چون چراغ بین راه است

در پای درست هرکه ننشیند تباه است

فرموده ای که دستگیری ار فقیران

محبوب تر از اعتکاف چند ماه است

فرموده ای که غفلت از یاد خداوند

از ریشه های اصلی نخل گناه است

فرموده ای هرکس که حسن خلق دارد

چون روزه دار دائم الذکر و صلاح است

هرکس که با نامحرمی خلوت نماید

مثل کسی باشد که پیش پرتگاه است

امشب به نام یاکریم العفو گوئیم

با یاعلی و یاعظیم العفو گوئیم

محسن عرب خالقي