شعر محرم

 

نـــام تو زيــنـت دلهـاست ابـــاعـبـدالله


بـرتـريـن واژه ي دنـياست ابـــاعـبـدالله


ذكر هـر عاشق دلسوخته ثارالله است


مــوج طــوفـانيِ دريـاست ابـــاعـبـدالله


زائــــران حــرمــت زائـــر عـرش حـقّـنـد


كــربــلا عـرش مُعلّاسـت ابـــاعـبـدالله


مــن گِـــداي حــرم كــرببلايـت هستم


روزي ام دست تو آقاست ابــاعـبـدالله


شب جمعه حرمت شور عجيبي بر پاست


زائــرت حـضـرت زهـراسـت ابـــاعـبـدالله


چشم ما در حرمت اشك فشاني كرده


عـاشـق نسل طَـهوراست ابـــاعـبـدالله


زخم گل كرده به سينه كه شما مي گويي


روضـه ي اكـبـر لـيلاست ابـــاعـبـدالله


بــاز در جمع محبـان تو آقاي بـهـشـت


شـور با حرولـه بر پاست ابـــاعـبـدالله


حافظ مرقد زيـبـاي دو بانـوي دمـشـق


بـيـرق حضــرت سقاست ابـــاعـبـدالله


مـادرت كرد تماشا وُ تِنت ريخت به هم


قتلگـه محشر كبرِي ست ابـــاعـبـدالله


شمر با چكمه به روي بدنـت آمده بـود


شاهدش زينب كبري ست ابـــاعبدالله


بــارهـا در حرمـت بـيـن مُـحـبـان گـفتم


كــربــلا مـركـز دنيــاسـت ابـــاعـبـدالله


به اَبي اَنتَ وَ اُمّي همه ي حرف من است


سـنـدش نـوكـري مـاسـت ابـــاعبدالله


اصغر چرمي

شعر محرم


تا لطف خدا بدرقه ي راه حسين است

تقدير و قضا بسته به يك آه حسين  است

آن كس كه كمر بسته به ظلم او بداند

نفرين خدا در پي بدخواه حسين است

اصغر چرمي

شعر محرم


دائم ز غم حسين در شور و نواست

آن يوسف زهرا كه دلش غرق عزاست

بر منتظران بگو كه خواهد آمد

آن منتقمي كه در پي خون خداست

اصغر چرمي

شعر محرم(شعر حضرت علي اصغر ع)

هر چند كه مهريه ي زهرا آب است

يك قطره ي آب در حرم ناياب است

بر دست گرفته كودك ذبح شده

انگار كه طفل ناز او در خواب است

اصغر چرمي

شعر محرم

آنروز زمين منتظر باران شد

خورشيد ز گرماي زمين نالان شد

آبي كه نخورد بر لب اهل حرم

بر گرد مزار ساقي العطشان شد

اصغر چرمي

شعر محرم


ما دست به دامان شماييم حسين

دلسوخته مهمان شماييم حسين

اي حضرت عشق يا قديم الاحسان

ديوانه ي احسان شماييم حسين

اصغر چرمي

شعر محرم


اشك غم تو مرام ديرينه ي ما

رفتار خدايي تو  آئينه ي ما

الگوي رفيع عشق و ايثار تويي

شد نوكريت مدال بر سينه ي ما

اصغر چرمي

شعر شهادت طفلان حضرت زينب س(شعر شب چهارم محرم)


تا همره كاروان مولا بودند

از جمله ي عاشقان مولا بودند

از شوق پريدن آمده نزد حسين

پروانه ي آسمان مولا بودند

با مادر خود وداع سختي كردند

آماده ي حفظ جان مولا بودند

جان را به كف دست گرفتند چرا

چون در صف ياوران مولا بودند

آماده ي جانبازي در راه حسين

در معرض امتحان مولا بودند

گشتند فدائيان راه معشوق

مجنون صفت عاشقان مولا بودند

با كشته شدن به پيش چشمان حسين

ثابت شده رهروان مولا بودند

زينب چه كشيد ، از غم فرزندان؟

فرمود ز نوكران مولا بودند

اصغر چرمي


شعر ورود محرم(تقدیم به همه دوستان هیئت کربلا و به امید دیدار در بین الحرمین و روز عاشورا)


در روضه همیشه دیده ی تر داریم

داغی به دل از غریب مادر داریم

عشق است اگر دوباره در ماه عزا

بین الحرمین تان قدم برداریم

اصغر چرمی

شعر ورود محرم


ای حضرت عشق بر مرام تو سلام

بر قطره ی خون که شد پیام تو سلام

با روضه ی جانسوز شما زنده شدیم

بر شور محرم الحرام تو سلام

اصغر چرمی

شعر شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام(شعر شب هشتم محرم)


عالمی تیره شده در نظرم بابا جان

کس نداند که چه آمد به سرم بابا جان

رفتی و دشمنت انگار که فهمید تویی

زخم کاری به روی جگرم بابا جان

لب اگر وا نکنی من ز غمت می میرم

جمله ای حرف بزن ای ثمرم بابا جان

جگرم سوخت ز مرگت به خداوند قسم

قسمت این بود بسوزد جگرم بابا جان

پیش دشمن مپسند این همه من گریه کنم

چشم وا کن به رویم من پدرم بابا جان

اگر امروز شدی تشنه بدان مثل شما

تشنه کامند همه اهل حرم بابا جان

لب تو منتظر قطره ی آبی بود و

اشک غم ریخت ز چشمان ترم بابا جان

من که خود خضر رهم بر سر تو پیر شدم

جان زینب ز تو من تشنه ترم بابا جان

هر طرف می نگرم تکه ای از جسم تو را

بینم و داد زنم ای جگرم بابا جان

اصغر چرمی

شعر شهادت حضرت علی اصغر علیه السلام(شعر شب هفتم محرم)




امروز و فردا عالمی در التهاب است
از این مصیبت کوه صبر من خراب است

بیمار گشتم از هوای بی تو بودن

روضه برای درد من داروی ناب است

امشب که می سوزم ز داغ شیرخواره

تصویر او روی دلم گویا که قاب است

در هر حسینیه که جای ذکر مولاست

اَمّن یُّجیبِ درد مندان مستجاب است

بر روی لب امشب نوای لای لایِ

یک مادر دلخسته با نام رباب است

باید عمو از علقمه بیرون بیاید

در گاهواره کودکی محتاج آب است

یک کودک شش ماهه در دستان بابا

با لای لایِ تیر انگاری که خواب است

پاشيد خون بر روی بابای غریبش

تصویر خورشید زمان گویا خضاب است

آرام شد بعد از کمی بی تاب بودن

حالا زمان ناله های آب آب است

با خنده وُ کف حرف او را قطع کردند

ارباب عالم را که خود فصل الخطاب است

اصغر چرمی

شعر شهادت حضرت رقیه(شعر شب سوم محرم)


ای دشمن بی شرم من بابا ندارم

در بین صحرا مانده ام ماوا ندارم

زخمی شدم از بس که در صحرا دویدم

مجروح و زخمی مانده دیگر پا ندارم

دیروز بر دوش عمویم بودم اما

امروز تنها ماندم از ره نا ندارم

سیلی زدی با بغض مانده از سقیفه

محکم بزن چون دیده ی بینا ندارم

چشمم پر از خون شد گمانم ای پدر جان

من فرق با افراد نابینا ندارم

گفتم به عمه کاش می شد گیسوانم

می بافتی نزد پدر ، اما ندارم

از بس ملامتهای شامی را شنیدم

دیگر برای فحش ها جایی ندارم

تا گیسوانم را بدست باد دادم

گفتم خدا را شکر دیگر نا ندارم

با عمه ام گفتم دعا کن بر وفاتم

از بی کسی خسته شدم بابا ندارم

گوشم شده پاره ز سنگینی سیلی

در فاطمه بودن ببین همتا ندارم

شیرین زبانی کار هر روز رقیه است

بابا ببین مثل گذشته تا ندارم

چشم کنیزی دوخت بر ما مرد شامی

بابا دگر راهی بجز افشا ندارم

با ضربه هایی که عدو بر پیکرم زد

فرقی دگر با مادرت زهرا ندارم

چشمان پر خون شما خیره به من شد

من را ببر بابا که دیگر پا ندارم

اصغر چرمی


شعر ورود محرم(تقدیم به همه دوستان هیئت کربلا و به امید دیدار در بین الحرمین و روز عاشورا)


ما منتظران کوی یاریم حسین

تادر حرمت اشک بباریم حسین

در روز جزا بجز تو ای حضرت عشق

امید به هیچ کس نداریم حسین

اصغر چرمی

شعر ورود محرم(تقدیم به همه دوستان هیئت کربلا و به امید دیدار در بین الحرمین و روز عاشورا)


شد ماه محرم خبر از یار نیامد

بر منتظران وعده ی دیدار نیامد

یک هفته دگر مانده که با اشک بگوییم

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

اصغر چرمی

شعر شهادت حضرت مسلم علیه السلام


سفیر حضرت مولا  خدا نگهدارت

به کوفه شهر دورنگی کسی نشد یارت

تو با تمامی هستت شدی فدای حسین

تمام عالم هستی فدای ایثارت

به کف گرفته ای و داده ای تو جان خویش

به روی دارالاماره کشیده شد کارت

به را خُدعه و نیرنگ دست تو بستند

که آن حرامی ملعون نماید احضارت

به روضه ی تو نشستم کنار سفره ی حق

قسم به حضرت مسلم منم گرفتارت

به پای حضرت ارباب شد جدا سر تو

به خون کشیده شد آخر تمام رخسارت

عطش گرفته تمام وجود ناز تو را

تو تشنه کام غریبی شبیه سردارت

به خون پاک تو ای کشته ی فتاده به خون

تمام عالم امکان شده عزادارت

اصغر چرمی



شعر ورود محرم


نظر لطف تو یک بار دگر حاصل شد

غزلی از کرمت بر دل من نازل شد

شعر نذر علم و بیرق و مشک ساقیست

واژه ها غیر اباالفضل همه باطل شد

در میان دو کفش عشق تلاتم می کرد

قطره ای بر دل من ریخت مرا شامل شد

دست ساقی حرم راه نشان داده به ما

همه جا لحظه ی غفلت کرمش حائل شد

شکر می گویم اگر شعر محرم آغاز

با مدد از کرم نام ابوفاضل شد

اصغر چرمی

شعر ورود به محرم

 

بساط هیئت ارباب را بپا کردند

ستون خیمه ی عشاق را بنا کردند

دوباره ماه محرم شد و عزا داران

لباس مشکی هر سال را جدا کردند

میان مجلس روضه به گریه مادر ها

عزا گرفته و نذریِّ خود ادا کردند

میان صحن حسینیه ها عزاداران

برای عرض ارادت مرا صدا کردند

من از اهالی دردم مریض چشمانت

به چای روضه ات آقا مرا دوا کردند

برات کرببلا را دوباره دادند و

تمام حاجت عشاق را روا کردند

نشسته ام به میان حریم روضه ی تان

بساط روضه و گریه به ما عطا کردند

شعار مجلستان کُلُّ یَوم عاشوراست

مباد گفته شود عاشقان رها کردند

تمام روضه ی تان را شنیده ام اما

چه شد بجای کفن فکر بوریا کردند؟

به جان حضرت زینب گمان کنم امشب

نصیب جمع محبان غم و بلا کردند

رسید ماه محرم زمان درد و بلا

گروهی از همه جا قصد کربلا کردند

اصغر چرمی

 

 

شعر سلام بر محرم(شور،واحد، مرثیه)

 

ارباب با وفا  سلام بر محرمت

ای حجت خدا  سلام بر محرمت

ذکر غم شما  بر صحن دل نشست

محبوب قلبها  سلام بر محرمت

عالم سیاه پوش  در ماتم تو شد

ای شاه سر جدا  سلام بر محرمت

هر لحظه از غمت  بی تاب شد دلم

سالار روضه ها  سلام بر محرمت

ای باعث وجود  معنای فضل و جود

ای معدن سخا  سلام بر محرمت

اشعار ما کجا  وصف شما کند

طوفان واژه ها  سلام بر محرمت

از داغ روضه ات  عالم حزین شده

ارباب ماسوا  سلام بر محرمت

آقای تشنه لب  فدای غریبیت

فرزند مرتضی  سلام بر محرمت

شوری بپا شده  با ذکر یا حسین

در مجلس عزا  سلام بر محرمت

باز این چه شورش است   ذکر مدام ما

شعر کتیبه ها  سلام بر محرمت

امشب نوشته شد بر روی قلب ما

حیّ عَلی اَلعَزا سلام بر محرمت

اصغر چرمی

 

 

 

 

شعر میلاد امام رضا ع

در محضر دوست نامي از ما ببريد

يا مرحمتى ، پيامى از ما ببريد

گر قسمتتان زيارت مشهد شد

بر حضرت او سلامي از ما ببريد

اصغر چرمی