شعر عيدغدير

ذوالفقاری که حق به لب دارد

روح از مشرکان طلب دارد

ذوالفقاری که برق تا می‌زد

لشکری صف نبسته جا می‌زد

شکل لا بود و از فنا می‌گفت

با علی بود و از خدا می‌گفت

تا که در دستهای حیدر بود

صحنه‌ی رزم، روز محشر بود

تیغ در پنجه‌های حیدر گشت

یک نفر آمد و دو تا برگشت

تیغش از بس سبک رها شده بود

تن دوان بود و سر جدا شده بود

تن دوان بود و بی خبر که چه شد؟

در هوا گیج مانده سر که چه شد؟

تا علی عزم سر زدن کرده

ملک الموت هم کم آورده

ضربدر بین ضربه‌ها می‌زد

اینچنین سر دو تا دو تا می‌زد

با هم افتد دو سر، نگو لاف است!

کمترش پیش حیدر اسراف است

شیر مست است و تیغ در دستش

جام در دست و عشق سر مستش

شور مولاست این ولی از توست

فاطمه! مستی علی از توست


قاسم صرافان

شعر عيدغدير

ما فاطمیان اهل خرابات بهشتیم

خاكیم ولى از خاك نجف روضه سرشتیم

گاهى شجر طیّبه گاهى شجر طور

گه اهل بهشتیم و گهى باغ بهشتیم

ما مزرعه ی گریه ی شب هاى على‏ایم

او آب به ما داد و كنون حاصل كشتیم

در عمر كم خویش فقط اشك فشاندیم

یعنى كه در این بادیه جز نور نگشتیم

بر ما حرجى نیست اگر باده كشیدیم

آن را كه در این مدرسه گفتند نوشتیم

وحيدقاسمي

شعر ازدواج حضرت زهرا و حضرت علي


دریای هم اند و ساحل هم هستند

زهرا و علی كه هم دل هم هستند

شفاف و عمیق و بی نهایت همچون

دو آینه كه مقابل هم هستند

عارفه دهقاني

شعر ازدواج حضرت زهرا و حضرت علي


زره فروخته شد تا تو را به دست آرد

کسی که فاطمه دارد دگر چه غم دارد؟

علی دلی است که در سینه بی قرار آمد

و آمده است که صد دل به دوست بسپارد

به یمن روشنی روزهای در پیش است

که در حوالی این خانه یاس می کارد

چقدر خانه تان بوی آسمان دارد

چقدر چشم که باید ستاره بشمارد

و فاطمه است همان همسری که می خواهد

بلور قلب علی را به سینه بگذارد

فرشته ای است که می خواهد از بهشت علی

انار دانه کند ، سیب سرخ بردارد

به ارتفاع تو آیینه نیست در عالم

به جای شمع ...به آتش نگاه کن ...شاید

نگاه کن که نگاهش پر از ترانۀ درد

نگاه کن که لبش ذکر کربلا دارد

نگاه کن که از آن سوی پلک های جهان

کسی به انتقام دل خسته ی تو می آید

هنوز هم که هنوز است غرق این فکرم

که وحی از در و دیوار خانه می بارد

اگرچه مادر ما بی مزار مانده ولی

در آستانه ی قلب علی، حرم دارد

حامدحجتي

شعر غدير


هـر چـنـد كـه نــوكـريّ مـا ناچيز است

در سينه ي ما عشق علي لبريز است

مـا هـر چـه كـه داريم ز الطاف عليست

الـحـق كه عـلي شفيع رستاخيز است

اصغر چرمي

شعر غدير


باید که به مومنین پیامم برسد

 بر جمله ی مسلمین پیامم برسد

 آن روز به حاضرین پیمبر فرمود:

 باید که به غائبین پیامم برسد

 ***

 تو دین مرا اگر چه یاری کردی

 در مکتب عشق جان نثاری کردی

 ابلاغ ولایت علی گر نکنی

 انگار نه انگار که کاری کردی

***

 گر فضل تو را همه بدانند علی

 حیران تو تا ابد بمانند علی

 می ترسم اگر فضائلت را گویم

 یک عده تو را خدا بخوانند علی

 ***

 دل سوز و گدازه از علی می گیرد

 صد نغمه ی تازه از علی می گیرد

 جبریل همیشه اول هر کاری

 می آید اجازه از علی می گیرد

 ***

 خورشید به ظلمت شبت آوردم

 شادی به دل پُر تعبت آوردم

 می دانم از این شعر خوشت می آید

 چون نام علی را به لبت آوردم

سيدمجتبي شجاع

شعر غدير

من اسم را بدون تو انشا نمی کنم

ذکری به غیر نام تو مولا نمی کنم

ذکر خدای عزوجل ذکر حیدر است

این یاد را بدون تو معنا نمی کنم

هر کس که خواند نام رفیعت مجاب شد 

پس بی اجابت تو تمنا نمی کنم

وقتی نظر به وسعت ارض و سما کنم

ایجاد را بدون تو پیدا نمی کنم

با هر نفس مُمِدّ حیاتم تویی علی

بی یا علی تنفس بی جا نمی کنم 

انگار که ز قبل تولد تو با منی

بی تو علی تلفظ بابا نمی کنم

با تو بیایم و نروم بی تو از جهان

من بی علی ممات وَ محیا نمی کنم

دل را «فَمَن یَمُت یَرَنی» زنده می کند 

ما را تب علی ارنی زنده می کند

ما امتحان شده به تولای حیدریم

دل می دهد گواه که از نسل کوثریم

وقتی امیر بر روی دست پیمبر است

ما خاک زیر پای علی و پیمبریم

درد آشنای حیدر کرار، جان ماست

در یاریِ رسول، علیِ مکرریم

هرگز به ترک دین علی تن نمی دهیم

ما، ای غدیر خم، ز ازل شیعه پروریم

بیعت کنیم با علی و آل مصطفی

ما آب و گل سرشتۀ این عید اکبریم

راهی به جز مسیر ولایت نمی رویم

ما دولت کریمه و انصار رهبریم

با هر که دشمنی بکند حرب می کنیم 

با هر که دوستی بکند ما برادریم

اسلام آل فاطمه اسلام ناب ماست

لبیک بر ندای ولایت جواب ماست

ما را فقط معلم دین خدا علیست

زیرا که باب مدرسه مصطفی علیست

دریای علم اول و آخر به نزد اوست

اسرار علی، حدید علی، هل اتی علیست

قرآن، کتابِ مدح علی، ذمِّ دشمن است

شایستۀ اطاعت و مدح و ثنا علیست

اول کسی که مؤمن دین خدا شده

مولای ما مُهَیمِن ما مرتضی علیست

از آدم ابوالبشر و انبیای بعد

تا خاتم النبی همه مشکل گشا علیست

فرمود مصطفی به هر آن کس که رهبرم

فرمانروای مقتدر و مقتدا علیست

فرمان او مطاع چو فرمان خالق است

بعد از نبی برای همه پیشوا علیست

احمد چو خواست حکم خدا را کند جلی

بی شک ز عمق هستی خود گفت یاعلی

وقتی فرشتگان خدا سجده می کنند

بر آدم است؟ یا به کجا سجده می کنند؟

در صُلب آدم است علی نور کردگار

یعنی به نور شیر خدا سجده می کنند

از انبیا گرفته به وقت نماز عشق

تا اولیا به سَرور ما سجده می کنند

لیل و نهار چون به علی دایر است و بس

ارض و سما به آل عبا سجده می کنند

هستی تمام، سلطنت مرتضی علیست

عالم بر او ز شاه و گدا سجده می کنند

وقتی فرشتگان مقرب دعا کنند

بر ذات او به وقت دعا سجده می کنند

آن بنده ای که مخلص پروردگار شد

مولای ما علی پدر روزگار شد

رفتم طواف بیت و ندیدم به جز علی

از گلشن مَطاف نچیدم به جز علی

هر چه صدا زدم: که مرا می شود مجیب؟

از کعبه پاسخی نشنیدم به جز علی

گر چه صدای شُرشُر زمزم به گوش بود

حقّا که باده ای نچشیدم به جز علی

سعی و صفا و مروه مرا در تلاش برد

از این تلاش دل نرسیدم به جز علی

تقصیر عشق کردم و خوردم گره به زلف

از قید هر چه زلف بریدم به جز علی

وقتی دلم به رکن یمانی نماز کرد

وجه خدای کعبه ندیدم به جز علی

مقصود ما نه کعبه و بتخانه و کِنِشت

راه بهشت برنگزیدم به جز علی

قرآن و عترتند گواه کلام من

من عبد مرتضایم و مولا امام من

آن کس که از امام تَمَرُّد نمی کند

خود را بری ز بار تعهد نمی کند

آن سالخورده ای که علی را رها کند

یاد از علی ز بدو تولد نمی کند

آن کس که قصد یاری رهبر به دل نداشت

تمکین از او ز روی تَعَمُّد نمی کند

گه با علیست گه سرِ خوان معاویه

بیهوده ادعای تَجَدُّد نمی کند

هر کس کنار سفرۀ بیگانگان نشست

دیگر به امر یار تَعَبُّد نمی کند

یا نطفه اش خراب وَ یا لقمه اش حرام

ور نه حلال زاده تَمَرُّد نمی کند

آن کس که شاکر است به خان نعیم دوست

در خارج از حریم تَرَدُّد نمی کند

با دین ستیزِ پستِ نمکدان شکن بگو

حقِّ نمک ادا نکند پیرُوِ عدو

تا تیغ ذوالفقار به دستان حیدر است

شیعه مجاب و پیرو صبر پیمبر است

روزی که تیغ رسته شود از غلاف صبر

خط نفاق و کینه از این تیغ، بی سر است

حزب خدا که حزب علی، حزب فاطمه است

آماده جهاد به فتوای رهبر است

شیعه کُشی به دست مسلمان مباح شد!

این هم برای شیعه معمای دیگر است

کاخ ستم به تیغ عدالت شود خراب

این امر در کتاب الهی مقدر است

صمصام منتقم چو زند پرده را کنار

شیعه کنار مهدی آل پیمبر است

ما انتقام فاطمه را جستجو کنیم

اسلام، قرن هاست عزادار کوثر است

خم غدیر صحنۀ هم عهدی است و بس

اصل غدیر بیعت با مهدی است و بس

محمودژوليده

شعر غدير


امروز روز عیـد خداونـد کبــریاست

عید فرشتگــان خـدا عیـد انبیاست

عید محمّد عید علی عید فاطمه

عید ائمه، عیـد امـم، عید اولیـاست

عید کمال نعمت و عیـد تمـام دین

عید حسین عید شهیدان کربلاست

عید امـامت علـوی، عیـد یاس کفر

عید هلاک شیطان، عید حیات ماست

پیغمبران مدیحه بخوانید از علی

عیدی خویش را بستانید از علی

عید بزرگ خـالق اکبر مبارک است

عید بقـای دین پیمبر مبارک است

عید غدیـر بهــر تمــام غدیریـان

بر مسلمین ولایت حیدر مبارک است

عید بزرگ سـاقی کوثـر ولی حـق

از ذات ذوالجلال به کوثر مبارک است

چشم یهود چون دل اهل سقیفه کور

عید غدیـرِ فاتح خیبر مبارک است

امروز- ای تمام ملل!- حیدری شوید

سر تـا قدم زبـانِ ثناگستری شوید

بر گوش جان صدای خداوند اکبر است

مـداح مـرتضی به زبـان پیمبـر است

گوید که ای تمـام خلایق، وصی من

از کوچک و بزرگ بـدانید حیـدر است

حیدر که ذوالفقار خدا شیر مصطفی است

حیدر که فاتح احـد و بدر و خیبر است

حیدر که روز خندق، یک ضرب دست او

از طاعـت تمـام خـلایق فراتـر است

باور کنید اینکه علی جان احمد است

باور کنید مـن علی‌ام او محمّد است

بـاور کنیـد فاتح خیبر فقـط علی است

بـاور کنیـد ساقی کوثر فقط علی است

بـاور کنیـد آن کـه شـب لیلـة الـمبیت

هر لحظه شد فدای پیمبر فقط علی است

بـاور کنیـد از طـرف حـق بـرای مـن

تنها کسی که گشت برادر، فقط علی است

باور کنید آن که همـه عمر، لحظـه‌ای

غافل نشد ز حضرت داور فقط علی است

بـاور کنید هـر که علـی باشـدش امام

جنت بر اوست واجب و دوزخ بوَد حرام

این است آن علی که ستوده‌ست داورش

این است آن علی که خدا خوانده حیدرش

این است آن علی که برای نجات دین

آمـد نـود جـراحت سنگین بـه پیکرش

این است آن علـی که روایات وحی را

خوانده است جبریل امیـن در برابرش

این است آن علی که در آیات بی‌شمار

باشـد خـدای عزّوجـلّ مـدح‌گسترش

این است آن علی که به ظل هدایتش

باشـد تمـام دیـن خـدا در ولایـتش

ای در مکان حقیقتی از لامکان علی

وی در زمین امام هزار آسمان علی

ای بنـده‌ای که داده خداییت دست حق

بر وسعت جهان و به طول زمان علی

جویای دشمنان تو از شش جهت جحیم

مشتاق دوستان تو بـاغ جنان علی

بـرقع بـزن کنـار ز مــاه جمـال خـود

آنک بـده جمال خدا را نشان علی

آغوش کبریا همه بیت‌الحرام توست

زیباتـرین کلام خـداوند نام توست

تو نفس احمدی و امامت از آن توست

تو جان مصطفایی و او نیز جان توست

گویـی هنـوز یکسـره در بــرکۀ غـدیر

با صدزبان، رسول خدا مدح‌خوان توست

سوگند می‌خـورم بـه محمّد که رهبری

بعـد از رسـول، حقِ تو و خاندان توست

آن کس که خواست غصب کند مسند تو را

کمتـر ز خـاک خادمـۀ آستـان تـوست

وقتی که او به جنگ احد گفت الفرار

آورد جبرییــل بـرای تــو ذوالفقـار

ای سجده شسته روی خود از خاک کوی تو

ای سیل‌هـای رحمت حق آب جوی تو

بی‌آبرویـم، ایــن نبــوَد گـر عقیـده‌ام

اســلام راسـت آبــرو از آبــروی تـو

خلـوت کننــد چونکـه خـدا و پیمبرش

باشـد کـلام هـر دو فقط گفتگـوی تو

بالاتــری از اینکــه تمـام بهـشت را

فردا کننـد هدیـه بـه یک تار موی تو

در چشم آن که پاک سرشت است یا علی

دیـدار قنبـر تــو بـهشت اسـت یا علی

در پیکــر تـو روح و روان محمّــد است

در کـام تـو همیشـه زبـان محمّـد است

بگـذار دیگــران ز پـی دیگــران رونــد

مولای من کسی است که جان محمّد است

قدر و جـلال و شان محمّد از آن توست

قدر و جلال و شان تو از آن محمّد است

دیـدم هــزار مرتبــه گفتـم هـزار بــار

در تـو تمـام نـام و نشـان محمّـد است

"میثم" تو را شنـاخت، تـو مرآت احمدی

نامت خوشت علی است، ولیکن محمّدی

استادسازگار

شعر غدير


تا كه از آن جمعیت بردارد این اكراه را

دست بالا برد تا بالا بگیرد ماه را

اِن یكادی خواند و بی تاثیر كرد آن لحظه ها

آتش چشم حسود چند تن بدخواه را

ظهر داغی بود و گرما بود و خورشید حجاز

از نهاد دشت بیرون می كشانید آه را

دست بالا برد تا آن آیه را نازل كند

یا گذارد بر سر هر سوره بسم‌الله را

ناگهان تكلیف روشن شد جهان معنا گرفت

در زبان آورد وقتی جمله‌ای كوتاه را

خنده‌ای زد تا فضا را لحظه ای خوشبو كند

از دهانش ریخت عطر وال من والاه را

ماه را بالاتر از بالاتر از بالا گرفت

تا كسی شب در بیابان گم نسازد راه را

در میان بغض‌های خویش پنهان كرده بود

عرض تبریك سیاه عده ای گمراه را

دفتری برداشت اسم دوستان را ثبت كرد

آخر دفتر اضافه كرد اسم چاه را

ايوب پرندآور

شعر غدير


امشب چقدر فاصله‌ام با خدا کم است

شمع و شراب و ساقی و ساغر فراهم است

آورده جبرئیل امین باده‌ای کز آن

تا هست مست، جملهٔ اولاد آدم است

بلّغ بدون واهمه یا ایها الرسول

ما اُنزلَ اِلیک که این آیه محکم است

سُکر شراب کهنه که حتماً شنیده‌اید

این مِی ولی به کهنگی عمر عالم است

گردد از این شراب اگرت جرعه‌ات نصیب

بَرد و سلام از آن زَفَرات جهنم است

زین شادباش جشن گرفته است آسمان

فریاد و شور و هلهله در عرش اعظم است

مِی بی دریغ نوش ولی حد نگاه دار

زین باده گر زیاده بنوشی مُحرّم است

غالی زیاده خورد و نعوذُ بربنا

گفتا علی قدیم نه بلکه مُقدّم است

ای هادی امم که ولای مبارکت

دین را کمال و نعمت حق را متمم است

بر زخم‌های کهنۀ انسان بی‌پناه

عدل تو ای عدالت نستوه مَرحم است

خط نگاه روشنت اسلام راستین

انکار چشم‌های تو کفر مُسلم است

بشکوهی آن قدر که اگر کافری نبود

فریاد می‌زدم که خدای مجسم است

می‌خواست دستچین کند از شیعیان خدا

دیدم که با گلایه علی گفت در هم است

شقُّ القمر نه معجزه حضرت رسول

این رویداد معجزه ابن ‌ملجم است

غیر از الف که آئینه‌دار جمال توست

از عجز قامت همه حرف‌ها خم است

در کُنه ذات پاک تو بُکم‌ اند شاعران

«سیّد» ولی به وصف جمال تو اَبکم است

سيدعبدالله حسيني

شعر غدير


آیینــه از  نگــاه  تــو  مبـهوت  می شــود

حیـرت شــهید تیـغ دو ابـروت می شـــود

محراب چشــم تو همه را ســر به راه کرد

شد سر به راه هر که به چشمت نگاه کرد

در سایــه ات هر آنـکه نشست آفتاب شد

حاتم گــدای  تــو   شد  عالیـجـناب شد

دنیــا به زیــر سـایه ی دستـت پنـاه برد

هر کس که  ماند  زیــر همین بـارگاه  برد

دست  کسی  به پای  مقامت  نمی رسد

ســیمرغ  هم  به  قاف  قیامت  نمی رسد

هر جا حدیــث حسن تو  تکــرار  می شود

دل بیشـتر   اسیر  تو  دلــدار  می شـــود

روزی  هــزار  مرتبــه  شـکر  خدا  کند

هر کـس به درد عــشق گرفــتار می شود

حجــی به ســر نیــامده حجی شروع  شد

پــیش از غـروب تــازه  زمان  طــلوع   شد

گــرد علی  به   امر  نبی  جمع  می شدند

پروانــه وار  مــحرم این  شــمع   می شدند

دســت نبی و دســت علی تا که پا  گرفت

یک خطبه روی  دست همه خطبه ها گرفت

فریـاد  زد  که  می رسـد آیا صـدای  من؟

یا گــوش می دهید به  امــر خـدای من؟

پوشیـده نیـست معنـی اکمـلت  دینکم

امر علـی ست  مـعنی اکمــلت دینکم

مـردم به آن خدا که مرا آفـریده است

دنیا به خود شـبیه  علی را ندیده است

ایــن مــرد بوده یار من و بی کـسی من

هــمراه و همــنشین و همـیشه وصی من

آرامــش مـن و دل آشـفته ی مـن اســت

هر گفته ی علی به خدا گفته ی من است

هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست

غیر از علی کسی به دو  عالم  امیر نیست

من ضامـنم کسـی کـه به او اقتــدا کــند

زهــرا براش بیــن نـــمازش دعــا کــند

  صابر خراساني

شعر غدير


سنگ است دلم عشق علی سنگ نوشته

می‌سوزم از این عشق چو اسفند برشته

با جوهر اشك و قلم بال فرشته

بر لوح دل خسته ام این جمله نوشته

جز مهر علی در دل من خانه ندارد

"كس جای در این خانهٔ ویرانه ندارد"

ما از می مرد افكن این میكده مستیم

شادیم كه پیمانه و پیمان نشكستم

تا عشق علی هست در این میكده هستیم

پس خورده نگیرید كه ما باده پرستیم

هشدار كه نوشیدن این باده مجاز است

"المنة لله که در میکده باز است"

فهمیدم از این راز كه در كعبه شكاف است

هر جا كه بود نام ید الله مطاف است

این گفته نه بیهوده و این دم نه گزاف است

در روز جزا شیعه‌ات از نار معاف است

چون غیر علی در دو جهان هیچ ندیدند

"مردان خدا پردۀ پندار دریدند"

تا نام تو پیچید در آن شبه جزیره

شد پاك از این خاك گناهان كبیره

زد چنگ به دامان تو هر ایل و عشیره

شد ثابت و سیار در اوصاف تو خیره

جز ساقی كوثر ز كسی جام نگیریم

"ما زنده به آنیم كه آرام نگیریم"

زان باده كه در روز غدیریه به خم بود

پیدای تو شد هر كه در آن حادثه گم بود

فریاد ملائك بابی انت و ام بود

زان راز كه در آیۀ اكملت لكم بود

بیتی ست امامت در این خانه تویی تو

"امروز امیر در میخانه تویی تو"

آن بازوی خیبر شكنش رفت چو بالا

با دست شریف پدر ام ابیها

دادند دو دریا چو به هم دست تولا

شد ولوله و غلغله در عرش معلا

گفتند ملائك همگی عید مبارك

این عید به هر پیرو توحید مبارك

ای عقل در اوصاف تو حیران و مردد

وصف تو نگنجیده به هفتاد مجلد

عالم همه گم گشته آن موی مجعد

محبوب ابوالقاسم محمود محمد

نامش همه جا هست بگویید كجا نیست

"كس نیست كه آشفتۀ آن زلف دو تا نیست"

هر كس كه ز حبّ تو به لب ناد علی داشت

در جام دل خویش صفایی ازلی داشت

آسودگی از شرك خفی شرك جلی داشت

گمراه نگردید هر آن كس كه ولی داشت

از نام علی كاخ ستم در خطر افتاد

"با آل علی هر كه در افتاد ور افتاد"

"تا صورت پیوند جهان بود علی بود"

یعنی هدف از عالم موجود علی بود

تسكین دل آدم و داود علی بود

از آیۀ انفاق چو مقصود علی بود

ای محو جمال تو شده صاحب خانه

"مقصود تویی كعبه و بتخانه بهانه"

ای كاش شود میثم و سلمان تو باشم

تا روز جزا دست به دامان تو باشم

در هر دو جهان ریزه خور خوان تو باشم

كافر شوم از خویش و مسلمان تو باشم

كردیم نثار قدم تو دل و دین را

"تقدیم نمودیم همان را و همین را"

افسوس كه با نام تو كردند خرافات

در دایرۀ تنگ جنایات و مكافات

یك عده پی شطح و گروهی پی طامات

در كاخ نشستند به عنوان خرابات

ما با تو نشستیم و از این قوم بریدیم

"ما چون ز دری پای كشیدیم، كشیدیم"

عباس احمدي

شعر غدير


عمريست كـه من نادعلي مي خوانم

هـر مـرتـبـه بـا صوت جلي مي خوانم

بــعــد از صــد و ده مـرتـبـه ذكـر مولا

الـلـه و مــحـمــد و عـلـي مي خوانم

اصغر چرمي

شعر رباعى مدح امام رضا عليه السلام

با مدح و ثناخوانيتان زنده شدم

در ذكر على و آل پاينده شدم

وقتي كه شنيدم تو شفيعم هستي

از جرم و گناه خويش شرمنده شدم

اصغر چرمى

رباعى مدح امام رضا عليه السلام

بيمار شدم ، شفا نگيرم چه كنم

از دست شما دوا نگيرم چه كنم

با سر به زمين خورده ام اي آقاجان

امروز اگر ، كه پانگيرم چه كنم

اصغر چرمى

شعر مدح اميرالمومنين ع


امیرالمومنین(ع)-مدح و ولادت
 
هر دلی که دچار لیلا بود
خوشی روزگار لیلا بود

از کرامات عاشقی ست اگر
نام مجنون کنار لیلا بود

نام مجنون اگر فراتر رفت
این هم از اعتبار لیلا بود
 
آن چه دل های بی شماری داشت
محمل در غبار لیلا بود
 
بی نیاز است از عبادت ما
کعبه در انحصار لیلا بود
 
امشب ای عشق در طواف توام
سیزده شب در اعتکاف توام

بال با من، پریدنش با  تو
سمت بالا کشیدنش با تو
 
شوق تنزیل آیه ها با من
جبرئیل آفریدنش با تو
 
گندم کال مزرعه با من
فصل گرم رسیدنش با تو

نخل با من تب رطب با من
دست مشتاق چیدنش با تو

سجده بر خاک پای تو با من
عبدِ الله دیدنش با تو

قل هو الله، یا احد، یا هو
«وحده لا اله إلا هو»
 
کعبه آن قدر بی تو زیبا نیست
بی حضورت مطاف دنیا نیست

بی سبب رد نکرده مریم را
این طرف ها که جای عیسی نیست

کعبه مختص حال امروز است
مثل دیروز و مثل فردا نیست

سوره ات را خودت نزول بده
«ور نه جبریل مرد این ها نیست»-از محمد سهرابی-
 
تو که از این طرف نمی آیی
پس چه بهتر در حرم وا نیست

ای مسحای سبز بنت اسد
مزرع «لم یلد و لم یولد»

 ای که صبح ازل شروعت بود
کهکشان حیطه طلوعت بود
 
بهترین لحظه ها برای خدا
لحظه سجده خشوعت بود
 
آن چه دیشب مرا سلیمان کرد
خواب انگشتر رکوعت بود

چاه وقفی و نخل های بلند
حاصل چله های جوعت بود

ای سرآغاز! مرد بی پایان!
ای که صبح ازل شروعت بود...

کس ندیده است ارتفاع تو را
آفتاب تو را شروع تو را

به نگاهت کمی نقاب بده
فرصتی هم به آفتاب بده
 
از خودت از بیان شرح خودت
دست پیغمبران کتاب بده

تا رطب های من شود باده
نخل های مرا شراب بده

تا صدایت کنم بلندترین
به لبم حق انتخاب بده

نیست فرقی در آفتاب شدن
یا تراب ابوتراب شدن

این همه مستجیر مال شماست
التماس فقیر مال شماست
 
مرد دیروز، حضرت امروز
از احد تا غدیر مال شماست

تا خدا بوده تا خدایی هست
این لقب، این «امیر» مال شماست

از تمامی فرش های زمین
تکه ای از حصیر مال شماست

از سر سفره مدینه فقط
نمک و نان و شیر مال شماست

زندگی تو مثل مردم نیست
نان تو از تبار گندم نیست

بی نظیر عرب بدون مثل
آفتاب عجم بدون بدل
 
یا هو الظاهر و هو الباطن
یا هو الآخر و هو الأول
 
تو رسیدی و وحشت افتاده است
بر سر شانه های لات و هُبل
 
اسدالله غزوه احزاب
یل میدان لحظه های جمل
 
مرد دلدل سوار روز احد
آینه دار خشم عز وجل

الامان از سوار آمدنت
وقت با ذوالفقار آمدنت

نام تو بوی سیب می آرد
روی دل ها بهار می کارد
 
تو همان پیر مرد نخلستان
پیر مردی  که نان جو دارد

ای که دل تنگ صبح زهرایی
گریه چشم های تو دارد...
 
...اول کوچه بنی هاشم
روی تابوت شهر می بارد
 
غسل نیلی فاطمه هر شب
خاطرات تو را می آزارد

هیچ کس مثل تو حبیب نداشت
سر سفره نسیم سیب نداشت
علی اکبر لطیفیان

شعر مدح اميرالمومنين ع


امام علي(ع)-مدح و ولادت
 
از عالم بالاست بنیانی که من دارم
یعنی همین روح مسلمانی که من دارم

گر سجده بر تولیت آدم نمی‌کردم
آدم نمی شد خاک انسانی که من دارم

شیر حلال مادران این قبیله‌ هاست
در سینه‌ام مهر فراوانی که من دارم

نابرده رنجی گنج‌هایی را به ما دادند
از سفرهٴ مولاست این نانی که من دارم

این کیست که از مقدمش خورشید می‌ریزد
آتش پرست اوست سلمانی که من دارم

در کشمکش های بلند ذوالفقاری‌اش
مانده است گیسوی پریشانی که من دارم

در خانهٴ ما سفرهٴ گندم مَیَندازید
دنبال «نان جو»ست مهمانی که من دارم

با ما نشستن آن قدر چیز بعیدی نیست
با هر گدایی هست سلطانی که من دارم

ما را به جرم عشق در بازار بفروشید
ما را به پای حیدر کرار بفروشید

نه میل پروازی و نه اصلاً نه بالی بود
نه حرفی از بالا نه حرفی از کمالی بود

باران نمی‌آمد زمین نم پس نمی داد و ...
سر تا سر شبه جزیره خشکسالی بود

ماها نبودیم و ندیدیم آن زمان‌ها را
یعنی نمی‌فهمیم که دنیا چه حالی بود

محراب ها، سجاده‌ها بی راهه می‌رفتند
اصلاً تمام جاده‌ها سمت خیالی بود

آن روزها کعبه فقط بت خانه‌ای بود و...
بت ها خدا و جای ابراهیم خالی بود

آیا خدای بی علی اصلاً جلالی داشت؟!
روی زمینِ بی علی آیا جمالی بود؟!

آن روزگاران حرفی از یا رب نبود اما
در پشت کعبه صحبت مولی الموالی بود

این ها نبودند و ولی مولا حکومت داشت

قبل از شروع خلقت دنیا حکومت داشت

از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد
دنیا علی دارد نه، دنیاها علی دارد

هم آسمان اول خاکی نشین ما
هم آسمان هفتم بالا علی دارد

رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود:
ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد

عشاق محتاجند این که مال هم باشند
آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد

آتش نمی گیرد گلستان وجودش را
هر آن کسی که با علی و یا علی دارد

غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی‌خواهم
گر چه ندارد هیچ چیز، اما علی دارد

سوگند بر نام علی که شیعه در محشر
هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد

در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد
مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد

این کیست که دارد پُر از پَر می کند ما را
در صحن ایوانش کبوتر می کند ما را

این کیست که مهرش حلال نطفه‌های ماست
با مهر خود پاک و مطهر می کند ما را

این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه
دارد برای خویش منبر می کند ما را

نهج البلاغه می‌شود بالای منبرها
پایین منبرهاش دفتر می کند ما را

این کیست که با حرف های آسمانی‌اش
مقداد و سلمان و ابوذر می کند ما را

یک روز می‌آید که با چشمان دل تنگش
همسایهٴ زهرای اطهر می کند ما را

دورش نمی‌اندازد آن را که مقیمش شد
خواجه اگر مولاست، قنبر می کند ما را

ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم
ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم

با نام تو در ناتوانی‌ام توانی هست
در پیری‌ام با مهر تو میل جوانی هست

روح تنزّل کرده‌ات این قدر بالا بود!
آیا برای اوج تو اصلاً مکانی هست؟!

در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش
هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست

بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد
ابروی تو تا هست ردّ کشتگانی هست

میل یتیم کوفه بودن می کنم امشب
هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست

ای پیر نخلستان نشینم، همنشینم باش
یک شب بیا در خانه‌ام یک تکه نانی هست

هر جا که تو قاری قرآن می‌شوی آقا
نذر لب تو بوسه‌های دوستانی هست

هر جا که قاری همین قرآن حسین توست
بی احترامی‌های چوب خیزرانی هست

طشت طلائی بود و آه و قاری قرآن
وای از حضور خیزران، وای از لب و دندان 
علی اکبر لطیفیان

شعر مدح اميرالمومنين ع


امام علی(ع)-مدح
 
قسمتم نیست بال و پر بدهند
به من از آن طرف خبر بدهند

جگرم را وسط گذاشته ام
به همه گفته ام نظر بدهند

به خدا گریه می کنی تا صبح
شرح حال مرا اگر بدهند

من از این در نمی روم هر چند
جای این در هزار در بدهند

چند تا مثل من خبر داری؟!
پای تو حاضرند سر بدهند

دردسر مایه ی کمالات است
نذر کردیم دردسر بدهند

ای امیر نجف به نفع تو نیست
عاشقانت اگر ضرر بدهند

درد و دل کردن تو را اغلب
به گدایانِ خون جگر بدهند

خاک پای تو قیمتش عرش است
پس نباید به جاش زر بدهند

چه کسی دیده هفت عالم را
همه اش را به یک نفر بدهند

***

آفریده شدم برای علی
تا بیفتم به دست و پای علی

این که ما از چه آفریده شدیم
علتش هست خاک پای علی

جان سائل چه ارزشی دارد
جان پیغمبران فدای علی

صد هزار آفتاب می ریزد
با تکان خوردن عبای علی

هم علی می شود علی خدا
هم خدا می شود خدای علی

این صدای علی صدای خدا؟
یا صدای خدا صدای علی؟

هم نشسته علی به جای خدا
هم نشسته خدا به جای علی

لطف معراج مصطفی این بود
شد صدای خدا صدای علی

عرش را شرع را شریعت را
همه را آفریده با "یه" علی

ذکر بالا سرش حسین بُوَد
پس نجف هست کربلای علی

انا مشتاق به جوار نجف
انا محتاج به دعای علی

بچه های بزرگ و كوچكمان
همه قربان بچه های علی

دست مولا و چادر بی بی
دست ما و نخ عبای علی

چه مقامی ست که هزاران بار
می شود فاطمه فدای علی
علي اكبر لطيفيان

شعر مدح اميرالمومنين ع


تو بی ابتدایی و بی انتها
شبیه پیمبر شبیه خدا

تو بالاترین نقطه ي باوری
معماترین نقطه ي زیر «با»

مقرب ترین جلوه ی لم یلد
و لم یولد آیه های خدا

 تو آن سمت دروازه ی باوری
همان جا که می خوانمش ناکجا

مرا آن طرف ها اگر راه نیست
شما لااقل این طرف ها بیا

تو آن خواهش سبز سجاده ای
همان التماس شب انبیا

تويي مقصد اول و آخرم
مناجات شب هاي غارِ حرا

بیا با پر و بال کروبیان
بزن وصله این گیوه ی پاره را

بزن بيل خود را بر اين سرزمين
بزن تا كه باشم درخت شما

من از آبِ چاهِ شما خورده ام
که حالا شدم تشنه ی کربلا

خداي كرم! سايه ي ناشناس!
در اين كوچه هاي بدون صدا

چنان مخلصانه كرم مي كني
كه حتي نمي ماندت رَدِّ پا

تو يعني همان شاهِ شهر منی
كه داري قدم مي زني با گدا؟!

در اين سينه ي شب كجا مي روي؟
از اين جاده ها، دور از چشم ما

به سمت مناجات سجاده ات
اگر مي روي التماس دعا
×××
تو باران تريني و ما خشكسال
رسيده تريني و ما كالِ كال

تو مانند آبي ولي آب تر
تو مثل طلايي ولي ناب تر

اگر تو صعودي، فروديم ما
اگر تو نبودي، نبوديم ما

تو نورِ خودي، آفتابِ خودي
مسلمان دين كتاب خودي

تو اسرار لب هاي پيغمبري
قسم هاي شب هاي پيغمبري

تو سيبي تو ميل شب جمعه اي
دعاي كميل شب جمعه اي

مسيحاي مَسحِ يتيمان تويي
محاسن سپيد كريمان تويي

تو سيمرغي و كوه قاف خودي
تو ذي الحجه ي در طواف خودي

تو با مردمي، مردمي نيستي
تو نان جويي، گندمي نيستي

تو نوري و هر صبح خورشيدمی
تو اخلاص آيات توحيدمی

تو ديگر براي من عادت شدي
هزار و دو ركعت عبادت شدي

تو شصت و سه دفعه بهارم شدي
نهالت شدم باغدارم شدي
×××
هميشه درِ خانه ات باز بود
تنورت هميشه نمك ساز بود

تو بودي كه شب ها سحر داشتند
يتيمان كوفه پدر داشتند

پُر از نوري و آفتابي علي
سلام بدون جوابي علي

نگاهت شبي خواب راحت نكرد
و يك شب لبت استراحت نكرد

تو رفتي و حالا در اين روزها
ورق مي زنم خاطرات تو را

همان روزهايي كه تنها شدي
شكسته ترين مرد دنيا شدي

همان روزهايي كه يك مرد پست
غرور تو را با طنابي شكست

همان جا تو را خون جگر كرده اند
بتول تو را بي پسر كرده اند

همان جا دلِ مهربانت شكست
همان روز چند استخوانت شكست
×××
تو بالايي و در كفِ پست ها
زدند آفتاب تو را دست ها...
علي اكبر لطيفيان

شعر مدح اميرالمومنين ع


امیرالمومنین(ع)-مدح

 

جبریلی و هر آینه عرش است کنارت

ماتند همه از پر معراج مدارت

 

ما چاره نداریم به غیر از سر تسلیم

آهو چه کند با نفس شیر شکارت

 

با بودن تو بودن خورشید زیادی ست

جز این که بگویم شده شمع مزارت

 

تو عرش نشینی و گهی کوفه می آیی

پس رد شو به دستم برسد گرد و غبارت

 

ما را به دو ابروت بمیران و پس از آن

ای شاه نداریم دگر کار به کارت

 

سنگینی این کفّه ی ما از کرم توست

با مثل تو ای دوست چه خوب است تجارت

 

در عشق بنا نیست که میثم شده باشم

سلمان تو هم آخرش افتاد به دارت

 

موسی بن ابی طالبی و دوره به دوره

از طور به سمت نجف افتاد گذارت

 

در طالع امسال برایم بنویسید:

یک روز نجف باشم و یکروز کنارت

علي اكبر لطيفيان